خاطرات سردار کرمی از جبهه و جنگ تا زندگی شخصی

به گزارش نبض سحر به نقل از موج رسا، هفته بسیج بهترین فرصت برای گپ صیمی با سردار جهانبخش کرمی است تا گفت و گویی کوتاه در خصوص زوایای زندگی یک فرمانده دوران دفاع مقدس و خاطرات و برنامه های وی داشت.

گفت و گوی زیر حاصل مصاحبه یک ساعته با سردار کرمی است.

* سردار بهترین جمله ای که تا کنون شنیده اید؟

حرف های بسیار در ذهن دارم اما فکر می کنم، هنگامی که امام خمینی (ره) گفت، پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد، بهترین جمله ای است که تا کنون شنیده ام.

* بهترین دوست شما؟

دوستان زیادی دارم، بسیاری از شهدای دوران دفاع مقدس بهترین دوستان من بودند و به خیل شهدا پیوستند الان هم یادگاران هشت سال دفاع مقدس از بهترین دوستانم محسوب می شوند، در این زمینه خیلی بحث دارم و بخواهم هم از شهدا بگویم و یک جلسه و دو جلسه کفایت نمی کند، ساعت ها می توانم در خصوص دوستیم با شهدا صحبت کنم.

*کدوم لحظات از برای شما بهترین لحظات عمرتان محسوب می شود

لحظه های شیرینی در عمرم داشته ام، اولین باری که به جبهه اعزام شدم به ویژه زمانی که قرار بود عملیات آغاز شود، سکوت رادیویی و گفتاری چنان بر این صحنه حاکم بود که همه رزمندگان در دل آرزوی شهادت می کردند.

لحظات شیرینی از فرهنگ جبهه و جنگ بر رزمندگان حاکم بود، لحظات شیرین راز و نیاز، سرودهای دسته جمعی، رفتن به آرایشگاه دامادی، حنا گذاشتن برای جوانانی که در عملیات شرکت می کردند، همه شیرین بود اگر چه برخی از جوانان در عملیات شهید می شدند، اما دلمان آرام بود که برایشان مراسم های ویژه ای را برگزار کرده بودیم.

*از میان همه لحظه های زندگیتان کدام یک شیرین تر بود

من در عملیات خیبر زخمی شدم، قرار بود ۸۰ نفر از لشگر علی بن ابیطالب ملاقاتی با امام خمینی (ره) داشته باشند، با اینکه زخمی بودم اما در این ملاقات شرکت کردم، امام خیلی مستقیم به رزمندگان نگاه نمی کردند، اما با چهره بشاش انگار همه رزمندگان را تک به تک در نظر داشت، با وجود اینکه پایم خم نمی شد و احساس درد شدیدی داشتم، اما هنگام ملاقات با امام روی زانو نشسته بودم و هیچ دردی را احساس نمی کردم.

 *بعد از اینکه فرمانده سپاه انصار المهدی (عج) شدید لحظه شیرینی داشتید

بله، در دیدار مجمع فرماندهان با مقام معظم رهبری تنها سه متر با رهبری فاصله داشتم، چهره نورانی و بسیار بشاش رهبر هنگام دیدار با رزمندگان و فرماندهان نشان می داد ایشان از این دیدار بسیار خوشحال هستند،مقام معظم رهبری در این دیدار گفتند، حضور شما، امروز ما را به عید تبدیل کرد، انگار رهبری تشنه دیدار ما بود و ما انقدر محوی تماشای مقام معظم رهبری شده بودیم که از این دیدار سیر نمی شدیم و اصلا متوجه نشدیم این چند ساعت چطور گذشت.

*در زندگی شخصی خودتان بهترین سفری که تا کنون داشته اید، کدام سفر بوده است

من به دلیل شغلم خیلی جاها سفر کرده ام، از روستا و شهرهای کوچک گرفته تا استان و برخی کشورها، اما سفر حج را بهترین سفر خود می دانم،وقتی اولین بار در سال ۱۳۸۸به سفر حج مشرف شدم، اولین باری که از صفا و مروه به سمت کعبه حرکت کردیم،وقتی کعبه را مقابل خودم دیدم، انقدر شیرین بود که هیچ کس نمی تواند این لحظه را توصیف کند یا از آن مطلبی بنویسد.

*خاطره تلخی از زندگی خود دارید؟

تلخ ترین زمان برای من روزهایی بود که بدون همرزمانم به زنجان بر می گشتم،وقتی همرزمانم شهید می شدند و من زنده بر می گشتم خاطره تلخی بود،هنگامی که اولین عملیات حضور خود در جبهه های حق علیه باطل در دشت عباس در ۲۱ دی ماه سال ۶۰ شرکت کردم، چند نفر از همسنگرانم شهید شده بودند و ۱۶ نفر نیز مفقود الاثر بودند، بخاطر دوری همرزمانم، نیمه شب ها کنار سنگر آنهایی که شهید شده بودند،گریه می کردم هنگام بازگشت خانه نیز نیمه شب ها بیدار می شدم و برای بچه ها گریه می کردم.

*سردار اگر دوباره به گذشته برگردید این شغل را انتخاب می کنید؟

من با وجود اینکه ۳۳ سال است در سپاه خدمت می کنم و روزها و دوران بسیار تلخ و شیرینی را گذرانده ام، تلخی دوری شهدا و سختی های مختلف، احساس می کنم تازه وارد این نهاد شده ام، از سپاه سیر نمی شوم،این روحیه را خدا داده است که احساس می کنم که همین امروز به سپاه آمده ام، سپاه نهاد مقدسی است که امام و رهبری زیباترین جملات را در شان سپاه و بسیج بیان کرده اند.

وقتی با اقشار مختلف بسیج سرو کار دارم،این لحظات آنقدر برایم شیرین است که آن را با هیچ چیز عوض نمی کنم.

*سردار خانواده شما از اینکه همواره از آنها دور هستید، احساس ناراحتی نمی کنند

اصل قهرمانان زندگی خانم ها هستند، آنهایی که کودکان  را به دنیا آورده، صلوات و ذکر حسین حسین به آنها یاد می دهند، کودکان خود را از وجود خود شیر می دهند و قهرمان به جامعه تحویل می دهند.

پشتیبانی معنوی خانواده ها از جبهه بیش از ۵۰ درصد بود، بدون توقع و گمنام، با وجود اینکه همه لحظات سرد و گرم، فشار و تنهایی را به تنهایی به دوش کشیدند حتی نام و نشانی از آنها در میان نیست، الان هم همین موضوع صدق می کند، خانواده پشتیبانی خوبی از من دارند.

*بهترین دیدار شما با چه کسی بوده است؟

دیدار با خانواده سه شهید خالقی که بیسیم چی بودند،صحبت شیرین  و خودمانی داشتیم، من از مادر این شهید سئوال کردم، حاج خانم سه فرزندت شهید شده اند،دلت برای آنها تنگ نمی شود،وی که بسیار با معنویت،با صفا و با انگیزه بود، با چهره خندان گفت: همه بسیجی ها فرزندان من هستند چرا دلم تنگ شود.

در مقابل این بانو احساس شرمندگی  کردم، این مادر گفت، در تهران همسایه ای داریم که پنج شهید تقدیم نظام کرده اند و من در مقابل آنها خجالت می کشم که سه فرزندم شهید شده اند.

به این بانو گفتم، نصیحت و تذکری به ما بدهید،این بانو گفت، پسرم قدر آقای خامنه ای را بدانید به برکت ولایت نگذارید این انقلاب به دست نا اهلان بیفتد.

*سردار در هفته چند ساعت و در چه روزهایی ورزش می کنید؟

من در عمرم از آمادگی جسمانی بالایی برخوردارهستم، به جز دو سه ماه که به دلیل مجروحیت نتوانستم ورزش کنم، ۳۰ سال در یگان رزم بودم، در ورزش، رزم و آمادگی جسمانی از هیچ کس حتی صف درگیری عقب هم نبوده ام، در ماموریت های مختلف در شمال غرب بسیاری از اعضای بدنم در اثر مجروحیت آسیب دیده است و اجازه نمی دهد ورزش های سخت انجام دهم، اما با این وجود در خانه با دستگاه پیاده روی می کنم، در زمینه شنا و غواصی نیز دوره های متعددی را در دفاع مقدس و پس از آن گذارانده ام.

*م به یاد ماندنی ترین سفر شما کدام سفر است

سفر های زیادی داشتم سفر به جبهه شیرین بود،سفر به کربلا به یادماندنی ترین سفر است اصلا سیر نمیشدم،هر بخش از کربلا که می رفتم، حال و هوای خاص داشت، واقعه کربلا و ۷۲ شهید این قیام کاملا در این سفر مشهود بود.

*شیرین ترین استراحت شما؟

 جای جای  کشور برای ماموریت و سفر رفته ام، جاهای مختلفی استراحت کرده ام اما شیرین ترین استراحت من زمانی بود که عملیات والفجر ۴ شروع شده بود و قرار بود در مرحله دوم تا جایی پیش روی کنیم و سپس در صورت ادامه بقیه عملیات را انجام دهیم،در کردستان بالای ارتفاعات فرمان ایست داده شد، قرار شد چند ساعتی در آنجا استراحت کنیم، آبان ماه بود و شب بسیار سرد و سوزناکی داشت، بدن انسان می لرزید، من و خلیل اشرفی، مجید نظری و شهید رضوانی یک تکه سنگ ۴۰ در ۴۰ پیدا کردیم و چهار نفر هر کدام به یک جهت با همان لباس های جبهه  خوابیدیم،سنگ خیلی صاف نبود، چرتی زدیم، اما این خواب آنقدر شیرین بود که هر جای دنیا بروم به این راحتی نمی توان استراحت کنم.

*بهترین غذایی که تا حالا صرف کرده اید

برای صرف غذا  در مسافرت و میهمانی های مختلف غذا خورده ام، اما هنگامی که بسیجی بودم و برای شرکت در آموزش برای اولین بار به استان اصفهان رفته بودم،در آموزش سخت می گرفتن توی دوره هیچ وقت از غذاهایی که به ما می دادند،سیر نمی شدیم، یک روز کلاس قرار بود در فضای باز برگزار شود، ناگهان دیدم یک گوشه نان از خاک بیرون آمده، همه حواسم به آن تکه نان بود، در فرصت مناسب نان را از خاک درآوردم و تمیز کردم و  گذاشتم در جیب لباسم، بعد از کلاس با سنگ خرد کردم و خوردم، انقدر این تکه نان چسبید که در هیچ جای دنیا غذایی به خوشمزگی این نان نخورده ام.

* سردار بهترین مهمانی که داشته اید

قبل از عملیات بدر در لشکر ۳۱ عاشورا ۱۰ روزی در خط مقدم بودیم، تا نیروها خط را بشناسند، در جزیره شمالی و جنوبی ماموریت داشتیم، جزیزه جنوبی زیر آب رفته بود، آقا مهدی باکری آمده بود برای گشت زنی، خیلی اصرار کردیم برای نهار پیش ما بماند،اما اصرار فایده نداشت، بیرون سنگر یک گونی از نان خشک که کپک زده بود،وجود داشت که یک سوم این کیسه نیز از خاک پر شده بود،آقا مهدی هنگام خروج از سنگر چشمش به این نان خشک افتاد، یک تکیه از این نان خشک را برداشت و تمیز کرد و انقدر با ولع این نان را می خورد که انسان آدم احساس گرسنگی می کرد، آقا مهدی گفت، آقای کرمی بفرما اینم نهاری که می گفتنی، صرف شد و بعد رفت.

انتهای پیام/