ما به خاطر عشق به امام خمینی، عشق به آرمان های والای ایشان دیگر خودمان را نمی دیدیم وقف اسلام و میهن و رهبری کبیر انقلاب شده بودیم. حضور فرماندهان بزرگوار و کاربلدی چون شهید چمران یکی دیگر از دلایل فعالیت ما در آن دوران بود.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از طنین یاس، صدای زن بیمار در گوش “ایران” می پیچد. «ما را آدم حساب نمی کنند. هیچ کس نمی گوید دردتان چیست؟» “ایران” که شاهد هل دادن پرستار و زمین خوردن مادری بود که برای درمان فرزندش به پرستار تنها بیمارستان تویسرکان التماس می کرد، با خود گفت: «من حتما باید درس بخوانم و پرستار بشوم و در همین تویسرکان یا اگر اینجا هم نشد در روستاهایی که لازم باشد، بروم و برای این مردم کار کنم.»
این آرزوهای ایران ترابی است. دختری از تویسرکان که در نهایت سختی و تلاش بسیار درس می خواند، بعد از وقفه ای در تحصیل وارد دبیرستان می شود. با دیدن اطلاعیه “آموزشگاه مامایی روستایی همدان” و ثبت نام در آن دوره، موفق به کسب مدرک شده و به عنوان مامای روستاها مشغول کار می شود. اما دست روزگار او را به تهران می رساند و در بیمارستان “فرحناز” آموزش های تکنسین بیهوشی را می بیند و در همان دوران هم با مبارزان انقلابی آشنا شده و با پخش کردن و خواندن اعلامیه های امام خمینی(ره) مسیر واقعی و انقلابی خود را پیدا می کند .با شروع جنگ تحمیلی “ایران” جزو اولین گروه پزشکی به مناطق علمیاتی اعزام می شود و از اینجا است که فصل تازه ای از زندگی او ورق می خورد.
خانم ترابی، در سال های آخر مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی چند سال داشتید و با توجه به اینکه مدتی به عنوان نیروی ارتشی در مراکز درمانی مشغول بودید؛ چه فعالیت هایی انقلابی داشتید؟
خانم ترابی– من در اسفند ماه سال ۱۳۳۴ به دنیا آمدم. در سال ۱۳۵۷ اوج مبارزات مردمی علیه شاه ملعون ۲۲ سال سن داشتم. تازه به تهران آمده بودم و به عنوان تکسین اتاق عمل مشغول به کار شدم.
در بیمارستان البرز بود که با یکی از همکاران بحث های سیاسی داشتیم، چیز زیادی از گروه ها و جریانات مبارزات نمی دانستم و بیشتر حرف های او را گوش می دادم. بحث بر سر تشکیل گروه های مبارزاتی زیرزمینی بود. کم کم با انجمن های نیروهای مذهبی آشنا شدم. اینگونه شد که به خاطر مشغله کاری زیاد به پخش اعلامیه های امام خمینی در خیابان های خلوت پرداختم.
“جمعه سیاه” تلخ ترین خاطره ام سال های خدمت در بیمارستان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است. آن روز در بیمارستان “فرحناز پهلوی” که بعدها سعی کردیم نامش را به ” شهید صدیقه رضایی” تغییر دهیم، کشیک بودم. اخبار رادیو از درگیری عده ای خرابکار با نیروهای ضد شورش! خبر داد؛ اما واقعیت چیز دیگری بود. یکی از شاهدان را در مسیر بهارستان دیدم، با گریه می گفت: «توی جوی ها خون راه افتاده بود … دیگری می گفت: اینها که مردم را گشتند همه اسرائیلی بودند».
این حادثه تأثیر زیادی روی من و صد البته نفرت بیش تر مردم از رژیم پهلوی گذاشت. همان روز تصمیم گرفتم مقلد امام خمینی (ره) و گوش به فرمان او باشم و هر کاری از دستم برمی آید برای آزادی و مبارزه با رژیم شاه انجام بدهم. تا بیست و دوم بهمن ماه که انقلاب پیروز شد در بیمارستان از من و پرسنل بیمارستان حتی بیشتر از ساعات کاری خود در بیمارستان می ماندیم و به مجروحان کمک می کردیم. عمل و دوره درمان بعضی از آنها ت اواخر فروردین سال ۵۸ ادامه داشت.
از حضورتان در مناطق عملیاتی برایمان بگویید؟
خانم ترابی – اواخر مرداد ماه سال ۵۸ بود که خبر رسید وضع پاوه به قدری وخیم شده است که جز تعداد اندکی پاسدار نیروی دیگری در شهر نمانده است و سقوز آن به دست ضد انقلاب نزدیک است. امام طی دستوری آزادی پاوه را خواسته و فرمودند:« بر شما فرزندان ایران لازم است که پاوه را از دست دشمن آزاد کنید.»
دفاع از اسلام، خدمت به کشور و عشق به امام خمینی (ره) انگیزهای حضور من و دیگر همرزمانم در مناطق عملیاتی بود. بعد از واقعه ۱۷ شهریور، امام خمینی را خوب شناخته بودم و با مطالعه اعلامیه هایی که از ایشان به دستمان می رسید، روز به روز عشقمان نسبت به امام خمینی (ره) بیشتر و بیشتر می شد. حال که خیالمان راحت شده بود و یقین پیدا کرده بودیم کلید کشور را به دست عالم با بصیرتی داده ایم با شروع جنگ کردستان وظیفه مان ایجاب می کرد که طور دیگری به کشور خدمت کنیم.
ما به خاطر عشق به امام خمینی، عشق به آرمان های والای ایشان دیگر خودمان را نمی دیدیم وقف اسلام و میهن و رهبری کبیر انقلاب شده بودیم. حضور فرماندهان بزرگوار و کاربلدی چون شهید چمران یکی دیگر از دلایل فعالیت ما در آن دوران بود. همین انگیزه ها بود که باعث شد در کردستان، غرب و جنوب فعالیت خوبی داشته باشیم.
با توجه به نگرش خانواده های ایرانی به فعالیت دختران، آن هم در دهه شصت، فکر می کنید چطور خانواده ها راضی به حضور دخترانشان در جبهه ها می شدند؟
خانم ترابی – قطعا اخلاص امام خمینی (ره) بود که درون خانواده ها هم انگیزه های انقلابی و دفاع از اسلام را قوی کرده بود. از نظر مردم، حرف امام حرف خدایی بود. صداقت و درستی در کلام امام خمینی (ره) چنان جاری بود که وقتی مردم دیدند ایشان برای خدا و اسلام ، خود و خانواده خود را وقف خدا کرده اند و هم و غمشان براندازی طاقوت است، در ملت هم اثر گذاشته و آنها هم از جان و مال و فرزندانشان دریغ نمی کردند. در واقع اگر حرکت برای خدا باشد، همه امورات را برای خدا ببینید و حب ائمه اطهار در قلبتان باشد؛ محبت شما هم در قلب مردم جای می گیرد. این دقیقا حالتی بود که ملت ایران در برابر امام خمینی (ره) داشتند.
من در طول هشت سال دفاع مقدس، پدر و مادر اصفهانی را در بیمارسان شوش دیدم که چهار پسرشان شهید شده بود و بعد از مراسم دفن داماد شهیدشان خانه را فروخته و در آشپزخانه خادم رزمندگان اسلام شده بودند. این یعنی اعجاز کلام امام خمینی در قلب مردم.
به نظر شما پیروز نهایی جنگ تحمیلی چه کسانی بودند؟
خانم ترابی – امام خمینی و مردم. اخلاص امام خمینی (ره)، مدیریت ایشان مردم ولایتمدار و مقاوم کرده بود. بصیرت مردم در دوران دفاع مقدس به قدری افزایش یافته بود که سیاست و دیانت را خوب شناخته بودند. سیاستشان عین دیانشتان بود و دیانتشان عین سیاستشان.
چرا ” دفاع مقدس” ؟
خانم ترابی- در هشت سال جنگ تحمیلی علیه ایران، بیش از ۳۷ کشور جهان با سرکردگی آمریکا از لشگر تا بن دندان مسلح عراق حمایت می کردند. هرگز از حافظه تاریخی ملت ایران پاک نخواهد شد که حتی سیم خاردارهای خریداری شده در روسیه توقیف شد.
ما در این هشت سال، همه فنون دفاعی ، ابزارهای جنگی و هر آنچه مربوط به مبارزه بود، با همت جوانان خودمان کسب کردیم. اگر رزمندگان ما جانانه نمی جنگیدند، کسانی بر ما تسلط پیدا می کردند که علاوه بر خاک کشورمان، دین و ناموس ما را به تاراج می بردند. ملت ایران با وجود شهدای بسیاری که تقدیم اسلام کرد، سر بلند از این دفاع بیرون آمد، دفاعی که برای اسلام و ناموس وطن بود. جوانان ما در آن سال ها ثابت کردند توان ایستادگی در برابر هر قدرتی را داشته و آنها را مجبور به شکست و عقب نشینی می کنند.
در این دفاع، خدا حمایتمان کرد. انقلاب اسلامی ما در تمام ابعاد یک انفجار نور بود. در لحظه لحظه و صحنه صحنه جنگ تحمیلی ، حضور خدا را می شد دید. از این رو دفاع ما دفاع مقدس نام گرفت و تا الان هم خدا بوده که به دفاع مقدس ارزش داده است و ما وسیله ای برای گرامی داشت آن هستیم.
یادم می آید اولین کاروان شهدا سال ۱۳۶۰ با ۱۰۰۰ شهید در استان های کشور بر دستان مردم غیور ایران تشییع شد تا با رفتن به حرم امام رضا(ع) به شهرستان های اعزامیشان، انتقال پیدا کنند.
در هنگام حرکت متوجه شدند که ۱۳ تابوت های شهید کم است. یکی از فرماندهان وقت آن دوران که به نظرم شهید باکری بودند، با آرامش خاصی بر بلندی رفته و فریاد کشیدند: «ای شهدا کاروان مشهد می رود …. برای رفتن به مشهد جا نمانید…، دستانتان را بالا بیاورید…» خدا می داند که بعد از دقایقی دستی را که از آرنج از خاک بیرون آمده شده بود، پیدا کردند و با شکافتن دل خاک ۱۳ شهید پیدا شدند.
شهدای ما در ساک خود هیچ چیز جز قرآن و عکس امام و وصیت نامه هایشان نداشتند. آنها فقط برای اسلام رفته بودند اگر هم چیزی در جیب داشتند به صندوق های حمایت از جبهه می ریختند. اینان کشتگان دفاعی مقدسی هستند که نام شهید به افتخار کسب کرده اند.
شهدای دفاع مقدس ما از زمره شهدای درجه اول هستند، بر گردن تک تک ما حق دارند اگر مسئولین یا مردم منهای خواسته آنها عمل کنند، اگر در این دنیا عوقبت کار خود را نبینند قطعا آن دنیا سخت تر پاسخ خواهند داد.
به نظر می آید در خصوص نقش بانوان در دفاع مقدس کمی با غفلت روبه رو هستیم، از نظر شما دلیل این اتفاق چه بوده و نقش زنان را چگونه ارزیابی می کنید؟
خانم ترابی – بله . این کم لطفی مسئولین و خبرنگاران بوده است که حضور بانوان را به اندازه نقش مؤثرشان در جبهه و پشت جبهه تبیین نکرده اند.
به نظر من، نقش اول را در دفاع مقدس بانوان بر عهده داشتند. اگر محافظت بانوان از حریم خانه و خانواده به گونه ای نبود که مرد با فراغ بال به جبهه ها عزیمت کند، پایان این تجاوز ناجوانمردانه چه بود؟ اگر تشویق و ترغیب همسران – بخصوص همسران جوان- در بدرقه شوهرانشان به دنیای تیر و ترکش نبود، بر سر این آب و خاک چه می آمد؟
مسئولیت تدارکات نیروهای رزمنده اهمیت فوق العاده ای در دفاع مقدس داشت. رسانیدن غذا، پوشاک و دارو به رزمندگان به اندازه رسانیدن مهمات مهم بود و در اکثر مناطق این مهم بر عهده بانوان مسلمان بود. مثلا در سوسنگرد اگر هدایا و تدارکات بانوان به دستمان نمی رسید قطعا از گشنگی می مردیم و قطعا نمی توانستیم استقامت کرده و از شهر دفاع کنیم. در پاوه خانم ها غذای داغ به سنگر می رساندند و این امید را در دل مدافعان شهر بیشتر می کرد.
خواهرانی داشتیم که چنان توان روحی و قدرت پیدا کرده بودند که در خطوط مقدم حضور داشته و از دشمن اسیر می گرفتند! در سنگر کنار رزمندگان در شرایط بحرانی خشاب پر کرده و حتی می جنگیدند.
نقش امداد گری بانوان، از تمام نقش ها پر رنگ تر بود. در سوسنگرد تنها خانمی بودم که در کنار دکتر ارتپد و جراج کار می کرد .
آیا از استفامت بانوان خاطره ای به یاد دارید؟
خانم ترابی – بله خانمی اهوازی به اسم فاطمه اسماعیلی را به بیمارستان امام حسین (ع) تهران آورده بودند. همسر این خانم ارتشی بود . فاطمه به شدت مجروح بود یک پایش قطع شده بود و پای دیگرش بشدت آسیب دیده بود. متوجه شدیم که نه ماهه هم باردار است. این کار را برای درمان سخت می کرد. از طرفی دو فرزندش شهید شده بودند و از فرزند دیگرش که به روستای مادربزرگ رفته بود خبری نداشت . به خاطر شدت مجروحیت جنینش را سقط کرد و با اصرار از شوهرش خواست که پسر ۱۲ ساله اش را بیاورد تا ببیند. پدر وقتی برگشت خبر فوت یحیی را از همسرش پنهان کرد. با همکای ارگان های دیگر فاطمه را برای معالجه به خارج از کشور فرستادیم و آنجا بود که خبر فوت فرزند چهارمش را هم شنید. اما با این وجود همچنان شوهرش را در اهواز برای دفاع از کشور حمایت می کرد.
شما در ” دفاع مقدس” – جنگ سخت – درخطوط مقدم جبهه بودید ؛ امروز در جنگ نرمی که با آن روبرو هستیم وظیفه شما و سایر بانوان چیست؟
خانم ترابی – امر به معروف و نهی از منکر . امام خمینی (ره) فرمودند تا زمانی که فتنه است دفاع و جنگ به پایان نرسیده است. ما هم به عنوان راوی باید علاوه بر بازگو کردن وقایع و واقعیت های آن دوران، در قالب های مختلف جوانان را ارشاد کنیم . اما متأسفانه، گروهی اقلیت هستند که پا را تا حدی از عرف خارج کرده اند که می توان گفت” بی حیایی” را ترویج کرده و در برابر ارشاد و امر به معروف واکنش های ناپسند نشان می دهند.
گروهی از جوانان که تحت تأثیر فرهنگ وارداتی قرار گرفته اند باید بدانند که آنچه به آن ندانسته عمل می کنند، تجهیزات دشمن در جنگ نرم است ما باید با ترویج سبک زندگی اسلامی، اخلاق اسلامی، معرفی الگوهای فرا زمانی و دینی چون حضرت فاطمه (س) و حضرت معصومه(س) زن و دختر ایرانی را الگوی جهانیان کنیم.
جوانان ما باید بدانند که قبل از انقلاب اسلامی دشمن از ما بصورت مادی، حق توحش می گرفت اکنون به طور دیگری با تزریق فرهنگی کاذب، گویی حق توحش را به گونه ای دیگر از ملت ما می گیرد. آن هم با از بین بردن فرهنگ غنی ایرانی – اسلامی که قرن هاست سرآمد تمام فرهنگ ها بشمار می آید.
از مسئولین توقع می رود که وظیفه خود را در قبال فرهنگ غنی ایرانی اسلامی انجام داده و آن را بیش از بیش قدرتمند سازند.
و دفاع مقدس امروزه ما ؟
خانم ترابی – حمایت از دوستان اسلام و دشمنان اسرائیل و آمریکا . حزب الله ، انصار الحسین و انصار الزهراء (س) هستند. حمایت از یاران امام حسین(ع) حمایت از اسلام است. اما زنان ایران اسلامی دفاع مقدس امروزشان در جبهه های حجاب و عفاف ، تربیت فرزندان صالح، تغییر سبک زندگی به سمت سبک زندگی اسلامی ، نهادینه کردن اخلاق اسلامی در کودکان و جامعه، حضوری بصیر و فعال در امورات سیاسی و اجتماعی و علمی است. نقش ارشاد کنندگی و معلمی جامعه از مهم ترین نقش ها و وظایف زنان در این دوران است .
در مورد کتاب ” خاطرات ایران ” برایمان بگویید.
خانم ترابی – این کتاب خاطرات شفاهی هست که خانم “شیوا سجادی” در ۴۱۶ صفحه نوشته است. در ۲۲ فصل، گوشههای از زندگی ام را به تصویر کشیده است که فصول ابتدایی آن گزیدهای است از خاطرات دوران کودکی ام تا دهههای ۳۰ تا ۵۰ که بیشتر صرف تلاشهایم برای کسب تخصص در زمینه مامایی و کمک به زنان روستایی میشود. شرح حال مهاجرتم به تهران و حضورم درمناطق عملیاتی از دیگر بخش هایی است که سعی شده در آن با بازگویی خاطراتم بتوانم صحنه هایی را که دیده ام در ذهن خواننده به تصویر بکشم.
ممنون که وقتتان را به ما دادید …. دوست داشتم بیشتر از این با خانم ایران ترابی صحبت کنم اما سرفه های پی در پی این بانوی فعال و انقلابی که مهم ترین سیاست خارجی ما را دفاع از حرم قدس حضرت زینب (س) می داند و با اطمینان خاطر می گوید: «هیچ سری نمی تواند خیال، آسیب رساندن به حرم حضرت زینب (س) در سر بپروراند، چون غیرت عباس (ع) تا همیشه تاریخ مدافع حریم ولایت است ، نمی گذارد وقت او را بیشتر بگیریم . سرفه هایی که حتی از پشت گوشی تلفن ذهن را به بیمارستان های محل خدمت این بانو و خدمت به رزمندگان شیمیایی می کشاند. ایران ترابی یادگاری زیبایی از مجروحان شمیایی با خود دارد.
منیره غلامی توکلی
انتهای پیام