کودتای ۲۸ مرداد و عبرت تاریخی اعتماد به آمریکا
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یکی از مهمترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران است؛ رخدادی که نهتنها سرنوشت دولت ملی دکتر محمد مصدق را تغییر داد، بلکه مسیر آینده کشور را برای دههها تحت تأثیر قرار داد. آن روز، آمریکاییها با همکاری انگلیس، و البته با همراهی برخی عوامل داخلی، دولتی را که با رأی مردم روی کار آمده بود، سرنگون کردند. امروز پس از گذشت بیش از هفتاد سال، هنوز ردپای آن واقعه را در سیاست و ذهنیت ایرانیان میتوان دید. مهمتر از همه، این کودتا تبدیل به نماد تاریخی این حقیقت شد که اعتماد به آمریکا و امید بستن به وعدههایش، در نهایت جز شکست، وابستگی و تحمیل هزینههای سنگین به ملت ایران نتیجهای نداشته است.
مصدق و امید به حمایت آمریکا
مصدق، سیاستمداری که با ملی کردن صنعت نفت در برابر استعمار انگلیس ایستاد، در نقطهای از مسیر سیاسی خود امیدوار شد که آمریکا میتواند نقش «میانجی بیطرف» را بازی کند. او تصور میکرد که آمریکا برخلاف انگلیس، منافع مستقیمی در استعمار نفت ایران ندارد و میتواند از دولت ملی او حمایت کند. این تصور، شاید در فضای بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم چندان دور از ذهن نبود، چراکه آمریکا در آن مقطع هنوز چهره یک امپراتوری سلطهگر کلاسیک به خود نگرفته بود و در ظاهر از شعارهای آزادیخواهانه و ضد استعماری سخن میگفت.
اما واقعیت سیاسی آمریکا چیز دیگری بود. از همان ابتدای دهه ۱۹۵۰، استراتژی اصلی واشنگتن، مقابله با هر حرکتی بود که میتوانست زمینهساز استقلال واقعی کشورها شود. ایرانِ مصدق با ملیکردن نفت، نه تنها منافع بریتانیا را تهدید کرده بود، بلکه برای آمریکا نیز نمونهای خطرناک از قدرتگیری یک کشور مستقل در خاورمیانه به شمار میرفت. در چنین شرایطی، آمریکاییها با طراحی عملیات «آژاکس» و همراهی سرویس اطلاعاتی انگلیس، زمینه سقوط دولت مصدق را فراهم کردند.
اعتماد سیاسی که به سقوط انجامید
اعتماد بیش از حد مصدق به آمریکا، در عمل باعث شد او از درک واقعیتهای سخت سیاست بینالملل باز بماند. بهجای اینکه تکیهگاه اصلی خود را بر ظرفیتهای مردمی و اتحاد داخلی قرار دهد، بخشی از امید خود را به واشنگتن گره زد. نتیجه این خطا، کودتایی شد که نهتنها دولت ملی را سرنگون کرد، بلکه بیش از ۲۵ سال دیکتاتوری پهلوی را تثبیت کرد. مردمی که برای استقلال قیام کرده بودند، بار دیگر به زنجیر استبداد و وابستگی گرفتار شدند.
تکرار تاریخی؛ از کودتا تا مذاکرات معاصر
تجربه کودتای ۲۸ مرداد در تاریخ ایران، تنها یک خاطره تلخ باقی نماند؛ بلکه بهطور مستمر در مناسبات بعدی ایران و آمریکا نیز خود را نشان داد. در تمام مذاکرات و توافقهایی که در طول دهههای بعد میان تهران و واشنگتن شکل گرفت، آمریکا همواره بهدنبال منافع یکطرفه بوده و هیچگاه به تعهدات خود پایبند نمانده است.
نمونه روشن آن، تجربه برجام در سالهای اخیر است. توافقی که با امید حل مشکلات اقتصادی و گشایش در روابط خارجی به امضا رسید، اما آمریکا با نقض آشکار تعهداتش و خروج یکجانبه از توافق، بار دیگر نشان داد که قابل اعتماد نیست. همانگونه که در سال ۱۳۳۲ پشت مصدق را خالی کرد، در قرن بیستویکم نیز تعهدات خود را زیر پا گذاشت و کشور را با هزینههای سنگین سیاسی و اقتصادی روبهرو کرد.
چرا مذاکره با آمریکا بیثمر است؟
واقعیت آن است که آمریکا در مواجهه با ایران، هیچگاه به دنبال یک توافق برد-برد نبوده است. سیاستهای واشنگتن در قبال ایران بر سه محور استوار است: مهار توانمندیهای مستقل ایران، تضمین امنیت رژیم صهیونیستی و حفظ هژمونی خود در منطقه. در چنین چارچوبی، طبیعی است که هر مذاکرهای به معنای تحمیل خواستههای یکطرفه آمریکا باشد.
حتی زمانی که ایران در مذاکره نهایت انعطاف را نشان داده، آمریکا با بهانههای مختلف از اجرای تعهداتش شانه خالی کرده است. این نشان میدهد که مسئله اصلی نه متن توافق، بلکه ذات سیاست آمریکاست. آنان از اساس حاضر نیستند استقلال ایران را به رسمیت بشناسند.
چشمانداز آینده؛ اتکا به توان داخلی به جای امید به دشمن
از کودتای ۲۸ مرداد تا خروج آمریکا از برجام، یک خط مشترک دیده میشود: اعتماد به آمریکا مساوی است با شکست و عقبماندگی. این تجربه تاریخی باید چراغ راه امروز سیاست ایران باشد. هرگونه مذاکرهای که بر اساس خوشبینی به آمریکا شکل بگیرد، محکوم به تکرار همان سرنوشت تلخ گذشته است.
چشمانداز واقعی پیش روی ایران، درونزایی و اتکا به توان داخلی است. کشوری با منابع عظیم انسانی و طبیعی، با تاریخ و فرهنگ غنی، نیازی ندارد که برای حل مشکلات خود به واشنگتن چشم بدوزد. تجربه نشان داده که هرگاه ملت ایران به ظرفیتهای خود تکیه کرده، به دستاوردهای بزرگ رسیده است؛ از پیروزی انقلاب اسلامی تا مقاومت در برابر فشارهای تحریمی.
جمعبندی
کودتای ۲۸ مرداد نهتنها یک حادثه تاریخی، بلکه یک هشدار دائمی است: اعتماد به آمریکا، جز سقوط و سرکوب دستاوردی ندارد. اگر مصدق در آن زمان به جای امید بستن به واشنگتن، بر انسجام داخلی تکیه میکرد، شاید مسیر تاریخ ایران متفاوت رقم میخورد. امروز نیز هر سیاستمداری که بهدنبال حل مشکلات کشور از طریق مذاکره با آمریکا باشد، ناگزیر همان راه شکستخورده را تکرار میکند.
بنابراین، درس روشن تاریخ این است: تنها راه پیشرفت ایران، اتکا به مردم، تقویت استقلال و بیاعتنایی به وعدههای قدرتی است که از ابتدا تا امروز نشان داده است هیچ احترامی برای ملت ایران قائل نیست.