کودکان تشنه اند. زینب سلام الله علیها عبدالله رضیع را در آغوش گرفته و از خیمه ای به خیمه دیگر در جستجوی چند قطره اب است. کودک که محروم از شیر مادری تشنه و آب است،تقلا می کند. اما دریغ از قطره ای آب.
صدای العش کودکان برای قلب حسین علیه السلام پاره پاره از شهادت عزیزانی که پیکرهایشان در چند متری او بر زمین افتاده اند، سنگین و تلخ است. نگاهش به پیکر پاره پاره علی می افتد ، مشکهای پر از آبی را به یاد می آورد که علی با بزرگ مردانی که اکنون در کنارش خفته اند،از شریعه آوردند و صدای شادی کودکان تشنه که با دیدن مشکهای پر آب نیرو گرفته بودند.
دیشب اینجا اصحاب منتظر کلام او بودند برای پیمانی دوباره . نجوای تهجد شبانه شان سکوت شب را شکسته بود و خداحافظیشان از دنیا، رنگ و بوی شادی وصال الهی داشت. اما اکنون ….
به سمت ذوالجناح می رود. عباس هم که علم به دست آماده اذن امام است، در پی او سوار اسبش می شود و هردو به سمت شریعه می تازند.
تا چشم کار می کند، سپاه یزیدی است که راه را بر او و عباس بسته اند. مشک بر دوش عباس است و اذن شکافتن حلقه ی محاصره ی سپاه عمرسعد بر لبان امام. عباس با نگاه محجوبش که تداعی گر نگاه مظلوم پدرش علی است ، اذن می گیرد و پیش می تازد.
سپاه دشمن تاب مقاومت در برابر یل علی را ندارند. حسین یاد صفین می افتد. عباس آن موقع نوجوانی بود کم سن و سال . به سن قاسم حسن که ساعتی پیش به خدا پیوست. اما نبرد و شجاعتش لرزه بر تن سپاه معاویه انداخت و پدر او را برگرداند برای چنین روزی.
حسین می تازد و به عباس می رسد. هردو ، پشت به پشت هم سپاه پزیدی را می شکافند و پیش می روند تا به شریعه برسند.
سپاه دشمن بین حسین و عباس فاصله می اندازد. حسین دستش به شمشیر است و نیم نگاهش به سربازان دشمن است و نیم نگاه نگرانش در پی عباس. اما عَلَم حسین بر دوش عباس ، خبر از او می دهد که بی محابا از تیغ دشمن ،پای در شریعه نهاده و مشک را پر خواهد کرد. حسین نیز در کنار شریعه است. کاش مشکی نیز بر دوش حسین بود.
صدای العطش کودکان در گوشش می پیچد. تقلاهای عبدالله رضیع…حسین خود نیز تشنه است. تا به اینجا ، کنار شریعه برسد، شمشیر زده و جنگیده. از صبح تا به حال که خورشید رنگ باخته. مردی فریاد می زند:وای بر شما! نگذارید حسین به آب برسد.
حسین نفرینش می کند: خدایا ! به تشنگی مبتلایش کن. خون از گلوی حسین بیرون می ریزد. مرد صدای حسین را شنیده و تیری به گلویش زده.
حسین تیر را بیرون می کشد. خون فواره می زند. حسین مشتش را پر خون می کند و به آسمان می پاشد: خدایا شکایت پیش تو می آورم از ستمی که اینان با پسر پیامبرت می کنند. از شریعه فاصله می گیرد در حالیکه گلویش همچنان خونریزی دارد. اما نگاه نگرانش به سمتی است که علم عباس آنجاست.
علم می افتد. و بعد صدای عباس را می شنود که: برادر برادرت را دریاب…
حسین می شکند.
عباس هم فدا شد….
روزشمار محرم/ روز نهم
-ورود شمرلعین با چهار هزار سواره به کربلا
-آماده شدن سپاه عمرسعد برای جنگ با ابا عبدالله علیه السلام و محاصره خیمه های امام علیه السلام
-شمر خود را به خیام امام(ع) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس(ع) و دیگر فرزندان ام البنین، می گوید: «برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم.» آنها متفقاً گفتند:« خدا تو را و امان نامه ی تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم ولی پسر دختر پیامبر نداشته باشد؟»
– امام حسین(ع) توسط حضرت عباس(ع) از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می گیرد.
-حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، – که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد- و یاران امام(ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام(ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.
-سخن امام علیه السلام خطاب به دشمن
« وای بر شما! چه زیانی می برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می خوانم، اما شما از همه ی فرامین من سر باز می زنید و سخن مرا گوش نمی دهید، چرا که شکمهای شما از مال حرام پر شده و بر دلهای شما مهر شقاوت زده شده است.»
-گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام می پیوندند.
-بریر بن خضیر همدانی با چند نفر از اصحاب به سختی و با برداشتن جراحت از دشمنان به خیمه ها آب می آورند که در اثر ازدحام اطفال تشنه و عطشان بند مشک باز شده،آب به زمین می ریزد.
-علی اکبر علیه السلام به همراه تعدادی از اصحاب بعد از رویارویی با دشمن چندین مشک آب به خیمه ها می رسانند. امام علیه السلام می فرمایند: از این آب بیاشامید که آخرین توشه شما است و وضوء گرفته و غسل نمائید و جامههای خویش را با آن بشوئید تا این جامهها کفنهای شماها باشد.
تاسوعا به نقل امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام فرمود: تاسوعا روزی است که در آن روز امام حسین و اصحابش را محاصره کردند و لشکر کوفه و شام در اطراف او حلقه زده و ابن مرجانه و عمر بن سعد بجهت کثرت لشکر و سپاه، اظهار شادمانی و مسرت می کردند، و در این روز حسین را تنها و غریب یافتند و دانستند که دیگر یاوری به سراغ او نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند کرد. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم فدای آن کسی که او را غریب و تنها گذاشته و در تضعیف او کوشیدند.
فذکر عطش الحسین علیه السلام
وفادارى حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه وارد شدن در شریعه فرات و ننوشیدن آب است. البته نقل معروفى در همه دهانها است که امام حسین علیهالسّلام حضرت اباالفضل را براى آوردن آب فرستاد. اما آنچه که من در نقلهاى معتبر – مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابنطاووس – دیدم، اندکى با این نقل تفاوت دارد. که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر مىکند. در این کتابهاى معتبر اینطور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر این بچهها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگى فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حرکت کرد و به طرف همان شریعه فرات – شعبهاى از نهر فرات که در منطقه بود – رفتند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. این دو برادر شجاع و قوىپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکى امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بىنظیر است. دیگرى هم برادر جوان سىوچند سالهاش اباالفضل العبّاس است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناختهاند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مىشکافند. براى اینکه خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. در اثناى این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس مىکند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است که اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب مىرساند. آنطور که نقل مىکنند، او مشک آب را پر مىکند که براى خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانى به خود حق مىدهد که یک مشت آب هم به لبهاى تشنه خودش برساند؛ اما او در اینجا وفادارى خویش را نشان داد. اباالفضل العبّاس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لبهاى تشنه امام حسین، شاید به یاد فریادهاى العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریه عطشناک علىاصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مىدهد و امام حسین علیهالسّلام ناگهان صداى برادر را مىشنود که از وسط لشکر فریاد زد:«یا اخا ادرک اخاک»
مقتل حضرت عباس از زبان حضرت عباس علیه السلام
مرحوم سید محمد ابراهیم قزوینی متوفای سال۱۳۶۰ هجری در صحن مطهر حضرت عباس علیه السلام امام جماعت بود و مرحوم آقا شیخ محمد علی خراسانی متوفای سال ۱۳۸۳ هجری که واعظی بی نظیر بود، بعد از نماز ایشان به منبر می رفت.
یک شب مرحوم واعظ خراسانی مصیبت حضرت ابالفضل(ع) را خوانده و از اصابت تیر به چشم مبارک آن حضرت یاد کرده بود، مرحوم قزوینی که سخت متاثر شده و گریه کرده بود به ایشان گفته بود چنین مصیبت های سخت را که سند خیلی قوی هم ندارند را چرا می خوانی؟
مرحوم قزوینی شب در عالم رویا به محضر مقدس حضرت ابالفضل علیه السلام! مشرف شده و آقا حضرت ابالفضل (ع) خطب به ایشان فرموده بود، سید ابراهیم آیا تو در کربلا بودی که بدانی روز عاشورا با من چه کردند؟ پس از آنکه دو دستم از بدن جدا گردید دشمن مرا تیر باران کرد در این زمان تیری به چشمم رسید هرچه سرم را تکان دادم تیر بیرون بیاید، بیرون نیامد و عمامه از سرم افتاد، زانو ها را بالا آوردم خم شدم که به وسیله دو زانو تیر را از چشم بیرون بکشم ، ولی دشمن با عمود آهنین به سرم زد.
اصحاب الحسین علیه السلام
۵۶ – عمرو بن جناده: عمرو بن جناده انصارى بعد از شهادت پدرش جناده بن حارث انصارى، به خدمت امام حسین علیهالسلام آمد در حالى که یازده سال بیشتر نداشت. امام علیهالسلام به او اجازه نداد و فرمود: پدر این کودک در حمله اول شهید شده و شاید مادرش از این کار ناخشنود باشد.
آن کودک گفت: مادرم به من فرمان داده است که به میدان روم!
وقتى امام علیهالسلام سخن او را شنید او را اذن داد(۵)، بعضى او را فرزند مسلم بن عوسجه مىدانند و گفتهاند: چون به میدان آمد این رجز مىخواند: امیرى حسین و نعم الامیر سرور فواد البشیر النذیر على و فاطمه والدا هو هل تعلمون له من نظیر (۶)
وقتی شهید شد و سر او را از تن جدا کرده و به سوى امام حسین علیهالسلام پرتاب نمودند! مادرش آن سر را گرفت و خاک و خون از آن پاک کرد و آن را بر سر مردى از سپاه کوفه که در نزدیکى او قرار داشت، کوبید و او را به هلاکت رساند، بعد به خیمه بازگشت و عمود خیمه – و به قولى شمشیرى – را برگرفت و این رجز خواند: «من پیرزنى ضعیف و ناتوانم، نحیف و سالخوردهام، شما را با ضربهاى شدید مىزنم تا دفاع نمایم از فرزندان فاطمه شریف.»
سپس به دشمن حمله کرد و دو نفر را کشت، سپس امام حسین علیهالسلام او را به خیمه باز گرداند.(۶)
۵۷- واضح الترکى:او مردى شجاع و قارى قرآن و ترک زبان بود و با جناده بن حارث به حضور امام حسین علیهالسلام آمده بودند، و گمان دارم همان کسى است که اهل مقاتل ذکر کردهاند که روز عاشورا را در مقابل سپاه کوفه ایستاد و پیاده با شمشیر مبارزه مىکرد و رجز مىخواند و چون روى زمین افتاد به امام علیهالسلام استغاثه کرد، امام بر بالین او آمد و دست بر گردن او نهاد در حالى که او جان مىداد و او به خود مىبالید که: چه کسى همانند من است در حالى که پسر رسول خدا صورتش را بر صورتم گذارده است، سپس به ملکوت اعلى پیوست.(۷)
۵۸ – رافع بن عبدالله: او با مولایش مسلم بن کثیر هنگامى که امام علیهالسلام وارد کربلا شده بود، خدمت آن حضرت رسید و در جنگ با سپاه کوفه شرکت کرده و بعد از مسلم بن کثیر و پس از نماز ظهر مبارزه کرد و شهید شد.(۸)
۵۹ – یزید بن ثبیط : او از اصحاب ابوالاسود و از شیعیان بصره و در میان قومش شریف و بزرگوار بوده است، با دو فرزندش از بصره به مکه آمد و با امام علیهالسلام رهسپار کربلا شد و پس از مبارزه با دشمن به شهادت رسید.(۹)
۶۰ – بکر بن حی: او با عمر بن سعد و سپاه کوفه به جنگ حسین علیهالسلام آمده بود، روز عاشورا که آتش جنگ مشتعل گردید، متوجه امام شد و توبه کرد و از سپاه کوفه جدا گردید و با آنها مبارزه کرد و در مقابل امام حسین علیهالسلام شهید شد.(۱۰)
۶۱ – ضر غامه بن مالک: او از شیعیان کوفه و از کسانى بود که با مسلم بیعت کرده بود. چون مردم، مسلم را تنها گذاشتند او با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمد و به امام علیهالسلام ملحق گردید و با سپاه کوفه مقاتله کرد و در برابر امام حسین علیهالسلام بعد از نماز ظهر در مبارزه با دشمنان به شهادت رسید(۱۱)، و این رجز را مىخواند: «از مالک ضرغام به سوى شما ضربه جوانى که از بزرگان حمایت کنند، امید ثواب کامل الهى را دارد از خداوند دانا و سبحان.»
منابع:
۱-قصه کربلا ص۲۳۹ به نقل از الامام الحسین و اصحابه ۲۴۹، مقتل شیخ صدوق ص ۱۳۸، مقتل الشمس، ترجمه مقتل لهوف ، مقتل شیخ مفید ؛الارشاد
۲-مقتل از مدینه تا مدینه، جواد ذهنی تهرانی ص۳۸۰به نقل از کافی
۳-متن روضه رهبر معظم انقلاب مدظله العالی در نماز جمعه مصادف با تاسوعای حسینی سال ۱۳۷۹
۴-کرامات امام حسین و حضرت اباالفضل علیهما السلام ص۱۶۳-۱۶۲ به نقل از کرامات العباسه ص ۸۷ به نقل از سردار کربلا ص۲۸۹
۵- مقتل الحسین، مقرم ۲۵۳/ وسیله الدارین، ۱۱۴.
۶-نفس المهوم، ۲۹۳
۷- بحار الانوار، ۴۵/۲۸
۸- ابصار العین، ۸۵
۹- ابصار العین، ۱۰۸
۱۰- نفس المهموم، ۲۸۴
۱۱- ابصار العین، ۱۱۳
۱۲- ابصار العین، ۱۱۴