بعد از شکست سنگین منافقین در عملیات مرصاد، رجوی با برگزاری نشستهایی تحت عنوان تنگه و توحید سعی کرد تقصیر این ناکامی بزرگ را بر گردن خود اعضا بیاندازد.
منظور از تنگه همان تنگه چهارزبر بود که در آنجا نیروهای گروهک توسط رزمندگان ایرانی تارومار شدند و منظور از توحید نیز همان حربه رجوی بود که سعی داشت عدم موفقیت در این عملیات را برگردن عدم توجه ذهن و فکر نیروها به کسب پیروزی و انجام ماموریت بیاندازد.
وی با این بهانه مسئله انقلاب ایدئولوژیک و طلاق اجباری را مطرح کرد تا به قول خودش نیروها ذهن و فکر خود را از غیر تشکیلات پاک کنند و دلبستگیهای دنیایی خود را فراموش کنند.
با فروپاشی خانواده، مسعود رجوی به بهانههای مختلف کودکان را از پدر و مادرها جدا کرده و به اروپا انتقال داد و در کمپهایی جداگانه نگهداری کرد تا این افراد را تبدیل به تروریستهایی آموزش دیده کند و مورد استفاده قرار دهد.
هیچ کدام ازین کودکان مراحل قانونی مهاجرت فرزند خواندگی را طی نکردند زیرا اکثر آنان با مدارک جعلی وارد این کشورها شدهاند.
اما گروهک تروریستی منافقین با سوء استفاده از عدم سختگیری ماموران فرودگاهها بر رفت و آمد کودکان، این کار را صورت داده بود.
تحلیل رجوی این بود که کودکان مانعی درراه رهائی فکری وابستگان گروهک تروریستی هستند و با دور کردن بچه ها، انرژی بیشتری برای براندازی نظام ایران آزاد خواهد شد!
طرح بازگرداندن این نوجوانان به پادگان اشرف در سال ۱۹۹۷که تبدیل به ماشینهایی شده بودند که استقلال فکری نداشتند، خیانتی دیگر در حق همین کودکان بود زیرا بسیاری از این نوجوانان پدران یا مادرانشان یا هر دو را در عملیاتهای گروهک از دست داده بودند و البته این بازگشت نیز به هیچ عنوان به معنای بازگشت به آغوش خانواده نبود.
از آنجا که تاخیر در اعزام این نوجوانان باعث میشد که آنان به سن قانونی برسند و در آن صورت امکان بردن این افراد برای همیشه از بین میرفت، اکثر این نوجوانان قبل از اینکه تبعه آن کشوری که در آن ساکن بودند بشوند، توسط تشکیلات به عراق برگردانده شدند.
این اقدام باعث شد که برگشت آنان به ان کشور به دلیل اسم غیر واقعی ثبت شده در مورد مدارک مهاجرت و نیز عدم تابعیت آن کشور دچار اشکال جدی شود.
این کودکان که در حدود ۹۰۰ نفر بودند قربانی امیال سرکردگان تروریست گروهک منافقین شدند و عمر و زندگی خود را در این را از دست دادند.
مصطفی (معروف به محمد) رجوی که فرزند مشترک مسعود و اشرف ربیعی است، یکی از همین افراد است.
به گفته اعضای جدا شده گروهک تروریستی منافقین، مصطفی که اکنون بیش از ۳۰ سال سن دارد و با افکار سیاستهای پدرش به شدت اختلاف دارد، میگوید: « من بدبختترین بچه دنیا هستم. وقتی که نوزاد بودم مادرم در خانه تیمی در تهران کشته شد، بعد از آن با پدر بزرگم بودم که توسط تشکیلات به فرانسه برده شدم. در آنجا روزها با ۴ تا محافظ به مدرسه میرفتم و عصرها هم معلم خصوصی داشتم. حق نداشتم با بقیه بچهها بازی کنم و بعد هم که به اینجا(عراق) آورده شدهام».
مصطفی رجوی مایل نیست که در عراق باشد، ولی از آنجا که با سیاستهای پدرش مخالف است برای عدم افشای روابط داخلی اجازه خروج از عراق را به وی نمیدهند، وی بارها اشاره کرده است که «مسعود» دجالترین فرد در دنیاست.
وی در زمانی که در پادگان اشرف نگه داشته میشد یک بار با چند نفر از اطرافیانش با یک کامیون اقدام به فرار کرده و سعی داشت از سیمخاردارها و سیاج اشرف عبور کند که دستگیر شد.
وی در بهار سال ۲۰۰۳ به همراه چند نفر دیگر با تهیه مقداری دلار و تهیه نقشه عراق اقدام به فرار میکنند که لو میروند، آنها در اوایل شب بعد از شام ب ایک آیفا به یک قسمت از سیم خاردار اشرف میزنند و هنگام پرش از سقف کامیون، توسط ماموران مراقبت مصطفی دستگیر میشوند.
ماموران یک سیلی به گوش مصطفی میزنند و به وی فحاشی میکنند، چند همراه دیگر نیز دستگیر و به اتاق اطلاعات برده میشوند و در آنجا مورد توهین و ضرب و شتم قرار میگیرند و بعدا به انفرادی برده میشود.
انتهای پیام/