به گزارش خبرنگار شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ بیش از صد سال است که سینما به عنوان رسانه به فعالیت خود در عرصه هنر ادامه می دهد، سینمایی که عده ای آن را مایه هنرترین هنرها می خوانند و از تفکر هنر برای هنر در آن هم به مانند اکثر هنرهای دیگر استفاده می کنند و گروهی هم از آن صرفا به عنوان یک سرگرمی یاد می کنند که می تواند برای ساعتی تماشاگر را بخنداند، به فکر فرو ببرد و یا بگریاند.
در این بین مخاطبان سینما که بخش اعظمی از آن را تفکر عامی تشکیل داده همواره از دسته ای هستند که از سینما به عنوان یک سرگرمی صرف یاد می کنند، چه بسا دختر و پسرانی ، کارمندانی و یا محدود کارگرانی به سینما بروند و برای روان خود را آسوده کنند و بروند؛ این را از چیپس و پفک هایی که صدای خرچ خرچ آن همواره مثل خرد کردن استخوانهای مخاطبان خاص است می توان فهمید.
آرام نجوا می کنند، گاهی باهم می خندند و گاهی هم سعی می کنند دعواهای زن و شوهری خود یا اختلافات دوستی خود را در همان سیاه آلود سینما حل کنند.
البته این نوع نگاه به سینما شاید در همه جهان حاکم باشد، این را می توان از سینمای حاکم بر دنیا یا همان هالیوود و در ابعاد کوچک تر آن سینمای هند، چین و انگلستان به راحتی تشخیص داد، اما تفاوت آن در نوع نگاه مخاطبان خاص سینما در همه دنیا است.
عده ای می آیند و چرند و پرند می سازند و آن را به مخاطب می خورانند، از یک مشت جُک و لطیفه سر خیابانی فیلم می سازند و از یک مشت ادبیات پلشت زنگ زده به عنوان مخاطب جمع کن استفاده می کنند، از یک مشت حرف های جنسی و حرکات و رفتارهای خیلی جنسی تر برای جذب مخاطب به دنبال سرگرمی استفاده می کنند.
تقریبا یک دهه است که ژانر کمدی و یا طنز در سینمای ایران اکثریت فیلم های روی پرده را به خود اختصاص داده است تا جایی که شاهد این بوده ایم کارگردان هایی که هرگز فیلمی در این ژانر نساخته اند نیز به سمت این گونه از سینما رفته و دلیلشان برای این کار تنها فروش است تا بتوانند به حرفه خود ادامه دهند و در این سینما باقی بمانند.
کمدی و یا طنز یکی از گونه هایی سینمایی است که در تمام دنیا طرفداران بسیاری دارد و هیچ نقدی بر آن نیست، اما باید این را در نظر بگیریم که آیا فیلم های در حال اکران این روزهای سینمای ایران کمدی و یا طنز هستند؟ آیا صرف خنداندن مخاطب به هر ترفند و حیلتی می توان نام کمدی بر آن گذاشت؟
فیلم هایی سراسر لودگی!
این روزها فیلم هایی سرتاسر لودگی را می بینیم که اگر شوخی های اروتیک را از آن ها حذف کنیم چیزی از فیلم باقی نمی ماند و حتی داستانی ندارد؛ تعدادی از بازیگران که در بین مردم در سالیان درازتر به سبب آثاری که در گذشته بازی کرده اند و انصافا خوش درخشیده اند محبوبیت کسب کرده اند، ابزاری برای تضمین فروش گیشه این فیلم ها شده اند، تا جایی که می بینیم اگر آن بازیگر در فیلم حضور نداشته باشد با چنین اقبالی از جانب تماشاگران مواجه نمی شود.
روابطی در این فیلم ها نمایش داده می شود که می توان گفت قصد دارد دوستی بین دختر و پسرها را عادی جلوه داده و به یک فرهنگ در بین خانواده ها تبدیل کند و مروج عشق های مثلثی است، به شدت مردان متاهلی را به نمایش می کشند که با زنانی دیگر در رابطه هستند، زنان متاهلی که به راحتی به همسر خود خیانت کرده و به این کارشان نیز افتخار می کنند.
عده ای دیگر اما هنرمندانه تر به ماجرا نگاه می کنند، آنها به خوبی سینما و قاب های آن را، زاویه و ارتفاع دروبین ، رنگ و نور را می شناسند؛ در انتخاب بازیگر نهایت دقت را می کنند و میزانسن هایشان سخنگوی تفکرات آنها می شود، این دسته از سینماگران که بخش اعظمی از سینما را خصوصن در سینمای جهان تشکیل داده اند که البته در پیدا کردن مخاطبانشان همواره سردرگم هستند.
بخشی با فیلم هنرمندانه سعی در جذب مخاطب عام دارند که در این بین مخاطب خاص هم از تماشای آن لذت می برد در این میان منتقدهایی هم که فیلم را ببینند، چه فیلم را مورد تحسین و یا مورد نقد سرسختانه قرار دهند، به فکر فرو می روند و نگاه هنرمندانه تری هم به فضا می اندازند.
عده ای دیگر با نگاه هنرمندانه ای تنها سعی در جذب مخاطب خاص دارند که این دسته هم به دلیل فروش کم و یا پیدا نکردن تهیه کننده معتبر، با شکست در گیشه مواجه می شوند و همواره داغ درد دلشان باز است، مدام مظنه ی اتهام را بالا می برند و همگان را به درک نکردن خود متهم می کنند.
این دسته یا خیلی ساکت هستند و هیچ نمی گویند که نشانه خضوعشان است که گاهی نشانه برتر ستایی خود است و یا خیلی حراف هستد یعنی دیگران را به سمت ایسم بازی های (ایدئولوژی) خود مجذوب کنند و خود را با سواد تر تمام دنیا قلمداد کنند.
با یک نگاه سطحی به این هنر متوجه می شویم که سینما درندشت عجیبی است، اما به راحتی و با کمی تامل درخصوص فضای هنری و شناخت رفتارهای هنرمندانه کاملا می توان درک کرد که این فضای درندشت ، می تواند فرهیخته ترین فرهیختگان را در کمال خضوع و خشوع ، بپروراند و با در نظر گرفتن محیط رشد و سواد شخص و حتی دوستان وی برای آن تیپ پدید بیاورد و اسطوره همگان بشود.
فضایی عجیب در خلقت، تفکر عمیق از تاثیر محیط رئال، اما پر ادعا و با لباس ها و تیپ های عجیب ، اما با رفتار هایی عجیب تر، هنر اینگونه است.
سینما گر غوغای تفکر درون خود در بین بودن و نبودن اشیاء است،هنرمند سینماگر چنان غرق در درون خود است که گاهی دنیا برایش کوچک و کوچک تر می شود و چاره ای جز عقده نوازی ندارد … شاید به راحتی بتوان سینماگر را عقده ای و سینمای حاصل از آن را عقده گشایی خواند.
وقتی که زورتان به سیاست و تفکرات صد من یک غاز و ابلیس مآبانه عام و خاص و آقایان خوب و بد نمی رسد، وقتی که زورتان حتی به ایده آلیسم حاکم بر فضای متشنج و گاها ضد اخلاق پیرامون هنرمندان و هنردوستان نمی رسد، اثری را خوب یا بد خلق می کنید و گاه درباره آن سکوت می کنید و گاه درباره آن قدر حرف می زنید تا به عنوان یک هنرمند شناخته شوید.
اما جدا از آسیب های فردی سینما گران، هنرمندان و سینماگر، خود سینما هم آسیب هایی گاه وحشتناک به خود می بیند؛ به سینمای امروزمان نگاه کنید، در همین ایران تفکرات عمیق دست به دست هم داده اند و سینمایی سیاه تر از سیاه را به خورد مخاطبان خاص و عام می دهد.
محیط پیرامون زندگی خود را با زباله هایی از همان تفکر عمیق که در قالب عقده گشایی است نشان می دهند، هرز حرفی، اخلاقی و رفتاری می کنند؛ گاهی هم خود را چنان درگیر خنده و طنز می کنند که تمام رسالت سینما را به همان خندیدن می فروشند.
به قیمت نقش فروشی و اجحاف در حق دیگر استعدادهایی که به دلیل نداشتن پول و پارتی باید سال ها بدوند تا که شاید روزی بتواننند نقشی هرچند کوتاه بازی کنند، فیلم می سازند، قبل از از این که فیلمشان بر روی پرده نقرهای برود، هزینه ساخت آن را از طریق همین نقش فروشی در می آورند و دیگر بابت سرمایه خیالشان راحت می شود، این مساله باعث می شود که کیفیت و سلامت فیلم به خطر بیافتد؛ گفتار هرزه را باب کرده و پرده حیا را به لحظه ای خندیدن می فروشند.
به نمایش کشیدن تصویری سیاه و متعفن از فضای جامعه ایران و نمایش دادن آن در سطوح بین المللی شگرد تازه ای برای فیلمسازان شده تا در فستیوال های جهانی فیلم شرکت کرده و تقریبا مطمئن باشند که جایزه ای نامی می توانند از آن جشنوازه کسب کنند اما به چه قیمتی؟ به قیمت بدبخت و فلک زده نشان دادن مردم کشور خودشان حاضر به دریافت جوایزی می شوند که بوی تعفن از آن به مشام می رسد.
اینجاست که باید به حال این سینما گریست، سینمای سکته کرده ای که از هر دوپا فلج شده است و عده ای به فروش بالایی می نازند که حاصل افزایش قیمت بالای بلیت است و مخاطب بیشتری را نتوانسته اند به سالن های سینما بکشانند؛ سینمایی که به جای این که در جهت حفظ ارزش های فرهنگی و اجتماعی جامعه قدم بردارد و سیاست دفاع از منافع ملی کشورش را پیاده کند، پا در رکاب دشمن قرار داده و بر ارزش ها و سنت های ملی مذهبی کشورمان ایران می تازد.
انتهای پیام/