فرشتهها آمدهاند پایین. همه جا پُر از فرشته است.از کنارت که رد میشوند، میفهمی؟
اسمت را که صدا میزنند، میشنوی؟
دستشان را که روی شانهات میگذارند، حس می کنی؟
راستی، حیاط خلوت دلت را آب و جارو کردهای؟
دعاهایت را آماده گذاشتهای؟
آرزوهایت را مرور کردهای؟
میدانی که امشب به تو هم سر میزنند؟
میآیند و برایت سوغاتی میآورند، پیرهن تازهات را.
خدا کند یک هوا بزرگ شده باشی. میآیند و چهار گوشه دلت را نور و گلاب میپاشند.
میآیند و توی دستشان دعای مستجاب شده و عشق است.
مبادا بیایند و تو نباشی. مبادا درِ دلت را بسته باشی.
مبادا در بزنند و تو نفهمی. مبادا…
کوچه دلت را چراغانی کن. دمِ در بنشین و منتظر باش.
فرشتهها میآیند. فرشتهها حتماً میآیند.
خدا آن سوتر منتظر است. مبادا که فرشتههایت دست خالی برگردند
گوینده: بهزاد مهدیخانی