امروز پس از پایان بخش نخست این پروژه، سکوت اطلاعاتی اندیشکدههای رسمی آمریکایی درباره حق مالکیت دیپلماسی «سازش با ایران» به انتها رسیده و موسسات آمریکایی- اسرائیلی رسما جشن موفقیت دیپلماسی برای خود گرفتهاند. به بخشی از ادعاهای مستند آمریکاییها توجه کنید:
خبرگزاری اقتصادی معتبر بلومبرگ به محض کسب اطمینان از حتمی بودن توافق نهایی در اواسط تیر ۹۴ نوشت: «حمایت کنونی از مصالحه با ایران، نتیجه ائتلاف گروههای صلح، اتاقهای فکر و مقامات ارشد اسبق آمریکاست که به وسیله میلیونها دلار بنیاد برادران راکفلر، با بودجه ۸۷۰ میلیون دلاری تأمین میشود. این کار توسط هیاتی متشکل از افراد داخل و بیرون این خانواده صورت گرفته است که از سال ۲۰۰۳ تاکنون، ۳/۴ بیلیون دلار صرف عقد تفاهمنامه هستهای با ایران کردهاند و قسمت عمده آن از طریق پروژه غیرانتفاعی ایران در نیویورک صورت گرفته است که توسط دیپلماتهای سابق آمریکا مدیریت میشود. آنها بیش از یک دهه است با برخی ایرانیها در حال مذاکره هستند». پروژه سازش از حلقههای مختلف برنامهریز، رسانهای و پشتیبانی برخوردار بود که پیش از این لیست رسانههای عضو آن را فاش کرده بودیم. بلومبرگ تحت حمایت گروه خبری آتلانتیک و گوگل با واسطه «اریک اشمیت» از مدیران عالیرتبه گوگل و عضو ارشد بنیاد نیوآمریکا، بخش مهمی از عملیات فضاسازی درباره مخالفت اسرائیل و آیپک با توافق ایران و آمریکا را برعهده داشتند.
اما مهمتر از بلومبرگ، بنیاد برادران راکفلر است که رسما هزینه طرح سازش ایران و آمریکا را از جیب پرداخت کرد اما برای راکفلرها مهمتر از پول، جمع کردن مغزهای آمریکایی- صهیونیستی برای ابداع یک دیپلماسی چندوجهی با تضمین موفقیت در مقابل
ایران بود. «پروژه ایران» حاصل تلاش ۱۵ ساله «زبیگنیو برژینسکی» است. سیاستمدار کارکشتهای که معتقد است کلید «صلح خاورمیانه» ایران است! او دیپلماتی است که مدیریت سیاستگذاریهای موفق آمریکا در دوره بازپسگیری افغانستان از شوروی سابق را برعهده داشت، در فروپاشی شوروی نقشی غیرقابل انکار بازی کرد و پدر رسمی طالبان و صلح ساختاری آمریکا و چین پس از ناکارآمد خواندن سیاستهای کیسینجری به شمار میرود. او بزرگترین اشتباه خود را ضعف پیشبینی درباره «انقلاب ایران» معرفی کرده بود و اکنون مفتخر است در ۸۷ سالگی خود را حقیقتا موفق احساس میکند.
برژینسکی یک ساختار چندوجهی تغذیهکننده دیپلماسی پشت پرده را درباره پرونده ایران با مدیریت میدانی «گری سیک» به راکفلرها پیشنهاد کرد. به این ترتیب که تقریبا از همه اندیشکدههایی که در موضوع «فروپاشی شوروی سابق» با تکیه بر روش موفق دیپلماسی عمومی و ارتباطگیری با دیپلماتهای حریف به منظور نفوذ نخبگانی، نقشآفرین بودند، در طرح «صلح خاورمیانه» با محوریت «سازش ایران و آمریکا» بهره برد.
نتیجه اینکه حلقههایی همچون مراکز خلع سلاح پلوشرز و پاگواش، بنیادهای رند، نیوآمریکا و SFCG و CIVILE SOCIETY ذیل مرکز «ایران پروجکت» یا همان «پروژه ایران» به رهبری خود برژینسکی و استفان هاینز، مدیرعامل بنیاد برادران راکفلر شکل گرفت. در حلقه خارجی نیاز به تشکیل مراکزی ایرانیزهتر بود تا دیپلماتهای ایرانی بدون محذوریتهای اطلاعاتی و امنیتی به راحتی با آنها ارتباط برقرار کنند. تنها تشکیلات ایرانی مطرح در آمریکا، «شورای ایرانیان آمریکایی» یا «AIC» به مدیریت چهره سوختهای به نام هوشنگ امیراحمدی بود. امیراحمدی به علت رفتارهای پولی فاش و بدنامی در آمریکا به سرعت منقضی شد هر چند در کنار تشکیلات آن ساختارسازی تجاری بسیار عظیمی صورت گرفته بود. به طور مثال بوئینگ و مجموعهای از ۸۰۰ شرکت معترض به تحریمهای وضع شده ضد ایران و کوبا از جمله حامیان این مرکز بودند. خود بنیاد برادران راکفلر، شورای روابط خارجی آمریکا و شخص گری سیک از طریق پروژه «خلیج ۲۰۰۰» با محوریت «صلح خاورمیانه» از حامیان شورا به حساب میآمدند.
اما امیراحمدی قافیه را به علت ضعفهای شخصیتی خود و رویگردانی کمپانیهای نفتی باخت و اینجا بود که مدیر اجرایی تشکیلات وی، «تریتا پارسی» با حمایت شخص برژینسکی و فوکویاما و گری سیک، «شورای ملی ایرانیان آمریکایی» یا «نایاک» را راهاندازی کرد. نایاک به قدری با اصلاحطلبان ارتباطات گستردهای داشت که عملا دفتر ایران در سازمان ملل، خانه او محسوب میشد و منافقین در آمریکا از وابستگی آن به حکومت ایران سخن میگفتند!
هزینههای نایاک نیز رسما توسط راکفلرها و بنیاد خلع سلاح پلوشرز پرداخت میشد اما در این میان دله دزدی از شرکتهای نفتی معترض به تحریمها نیز ادامه داشت. بوئینگ نیز کماکان حامی رسمی این طرح بود و از طریق مدیر ارشد سابق خود «توماس پیکرینگ» دیپلمات، بر پروژه نظارت میکرد.
اسناد جدید بنیاد رند و صندوق راکفلرها نشان از آن دارد که بنیاد خلع سلاح پلوشرز در بحبوحه مذاکرات بیش از ۳ میلیون دلار تنها به صورت مستقیم از راکفلرها دریافت کرده است! در حالی که پلوشرز خود صاحب صندوق است و به مراکزی همچون نایاک، سالانه ارقام میلیون دلاری پرداخت میکند! با توجه بهعنوان ویژه پلوشرز در حوزه «خلع سلاح» تغییر جهت مذاکرات ایران و ۱+۵ از هستهای به سمت خلع سلاح نظامی در حوزه موشکی و تسلیحاتی حقیقتا جالب توجه است.
از دیگر مواردی که بنیادهایی تحت عنوان رسمی «PEACE BULLDING» یا «سازشسازی» از صندوق راکفلرها، کمکهزینه دریافت کردهاند میتوان به چک ۱۱۰ هزار دلاری بنیاد نیوآمریکا تحت عنوان «ابتکار ایران – آمریکا» اشاره کرد که با توجه به ثروت هنگفت گوگلی این بنیاد به دستخوش بیشتر شبیه
است! بنیاد صهیونیستی «جستوجوی زمینههای مشترک» که حوزه تخصصی کاری آن ارتباطگیری با دانشگاهها و دیپلماتها و نخبگان ایرانی و اسرائیلی به طور همزمان بوده و دفتر آن در تلآویو واقع است نیز بیش از ۲ میلیون دلار از راکفلرها چک گرفته و در همه اسناد مالی آنها نام «پروژه ایران- اسرائیل» رسما عنوان شده است. در گزارش رسمی منتشرشده در بنیاد رند تحت عنوان «ایران پس از توافق» عنوان شده که آنها رابط وزارت دفاع آمریکا و دیپلماتهای ایرانی در طرح «ایران پروجکت» بودهاند و پلوشرز نقش رابط کنگره و هماهنگساز اعضای ۲ حزب دموکرات و جمهوریخواه برای حمایت از مذاکرات ایران و آمریکا را عهدهدار بوده است. به همین دلیل پایگاه «لابلاگ» وابسته به ایران پروجکت، در گزارشی رسمی پیشبینی کرده که امکان عدم تصویب توافق نهایی در کنگره «صفر» است! این یعنی هماهنگی پروژه سازش در هیات حاکمه آمریکا به بهترین شکل ممکن انجام شده و اکنون وقت میوهچینی است!
اما نکته اصلی اینجاست که همه این بنیادها هدف اصلی خود از نقشآفرینی در پازل «سازش ایران و آمریکا» را حل مسائل اسرائیل در منطقه در پازل بزرگتر «صلح خاورمیانه» بهعنوان حلقه اصلی ایده «خاورمیانه جدید» عنوان میکنند. با تغییر جهت مذاکرات از گفتوگوهای هستهای به شرط دستیابی به «توافق هستهای» به سمت «خلع سلاح موشکی و تسلیحاتی ایران» اهمیت هدف عالی اعلام شده «تامین امنیت اسرائیل» بیش از پیش مشخص میشود. در حالی که دستگاه دیپلماسی کشورمان در تمام طول مذاکرات صحبت از «ابتکار ایرانی» میکرد، افشای اسناد اطلاعاتی و مالی پروژه دیپلماتیک آمریکا نشان از آن دارد که تنها هنر برخی هماهنگی دانسته یا نادانسته با نقشههای دستگاه سیاست خارجی آمریکا بوده است. دلیل مهم این مدعا اعلام رسمی موسساتی همچون شورای روابط خارجی آمریکا، رند، پلوشرز و نایاک است که ادامه این مسیر با هدف «تغییر سیاست خارجی ایران» را رسما پروژهای خطاب میکنند که قادر به تامین بخش دوم و نهایی دیپلماسی آمریکایی با هدف حل مشکلات اسرائیل در منطقه است!
به طور مثال تریتا پارسی در کتاب «اتحاد خیانتکارانه ایران، آمریکا و اسرائیل» که با کمک هزینه ۲۰۰ هزار دلاری صندوق راکفلرها و با مشاورههای فرانسیس فوکویاما، برژینسکی و فلاسفه یهودی دیگری همچون چارلز دوران و جاکوب گریگل منتشر شد و جوایز متعددی در حوزه سیاست خارجی آمریکا کسب کرد با استناد به ۳۰ ساعت گفتوگوی مستقیم با برخی چهرهها ادعای گزاف میکند در ذات سیاست خارجی ایران هیچ مخالفت ماندگار و حقیقی با اسرائیل وجود ندارد و به قول یکی از دیپلماتها(!) مخالفت با اسرائیل ناشی از جو احساسی ابتدای انقلاب بوده است! حتی در کتاب یادشده اسنادی از دوره ابتدایی قدرت گرفتن نتانیاهو در اسرائیل که همزمان با دوره ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی در ایران بوده پردهبرداری شده که نشان میدهد تلاشهای جدی از جانب صهیونیستها برای حل دیپلماتیک «اختلاف»(؟!) پیش آمده میان ایران و رژیم غاصب صهیونیستی صورت گرفته است.
اینها مواردی است که رسما در «پروژه ایران» شورای روابط خارجی آمریکا به صورت مستند به آن اشاره شده است و فارغ از هر نوع تحلیل شخصی، نشان میدهد طرح دیپلماتیک مورد اشاره در حال اجراست و اتفاقا در ذیل عنوان «صلح خاورمیانه» هیات حاکمه آمریکا برای آن پالتهای عظیم دلاری هزینه میکنند!
قطعا اعتراف ۸۷۰ میلیون دلاری راکفلرها موضوعی نیست که با برچسبسازی بتوان آن را رفع و رجوع کرد. حقیقت این است که هیچ طرح فراملی بدون تمسک به عوامل «ملی» به نتیجه نخواهد رسید. گاه عوامل یادشده دانسته در عملیات دشمن نقشآفرین میشوند و گاه نادانسته به مهرهای دوجانبه و موثر تبدیل میشوند که سند خلع سلاح نیروی دفاعی کشور خود را به نام گرهگشایی از مشکلی دیگر، امضا میکنند.
منبع: وطن امروز