• امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : 22 - جماد أول - 1446
  • برابر با : Saturday - 23 November - 2024
20

به همین کشکی!

  • کد خبر : 22479
  • 19 آبان 1393 - 9:22
به همین کشکی!

حسن رحیم پور: بگذارید یک خاطره برایتان بگویم که از برادر شهیدم شنیده ام، شاید قبلا هم گفته باشم، منتهى من چون مثل بعضى ها خاطره جدید نمیتوانم از خودم اختراع کنم، مجبورم همان قدیمی ها را بگویم….( خنده حضار…) ♥•۰·˙ ما آدمى داشتیم در منطقه که آمده بود جبهه و در تمام عمرش نماز […]

حسن رحیم پور:
بگذارید یک خاطره برایتان بگویم که از برادر شهیدم شنیده ام، شاید قبلا هم گفته باشم، منتهى من چون مثل بعضى ها خاطره جدید نمیتوانم از خودم اختراع کنم، مجبورم همان قدیمی ها را بگویم….( خنده حضار…)
♥•۰·˙
ما آدمى داشتیم در منطقه که آمده بود جبهه و در تمام عمرش نماز نخوانده بود …
من چند روز قبل از عملیات کربلاى چهار رسیدم منطقه و شب قبل از عملیات توى خط خمپاره خورده بود و چند نفر شهید شده بودند و خون و تکه هاى گوشت و دست و پاى قطع شده توى سنگر افتاده بود،

اخوى ما (شهید حمید رحیم پور ازغدی) که همان شب، چند ساعت بعد از این قضیه خودش شهید شد، به من گفت می دانى این پا مال کیه؟
گفتم: “نه” ،
گفت آمدند توى لشگر و گفتند که ما نیروهاى داوطلبى میخواهیم که آماده باشند براى یک ماموریت بى برگشت، ما بلند شدیم، همه آمده بودند براى جبهه اما بالاخره یک عده اى بلند شدیم، نمیدانستیم چه ماموریتى هست اما گفتیم ما مى آییم،
شب، بچه ها مشغول دعاى کمیل بودند و همه در حال تأثر گریه میکردند اما ایشان از همه بلندتر گریه می کرد، بعد رسید به قسمت استغفار که داد می زد من غلط کردم، من …. خوردم و فلان و فلان و کم کم رسید به فحش هاى ناموسى به خودش، که ما هم گریه مان گرفته بود و هم خنده مان گرفته بود از کار او،

بعد دیدیم کار دارد به جاهاى باریک میکشد و فحش هاى بد دارد به خودش میدهد، آمدیم دستش را گرفتیم و آوردیم بیرون و گفتیم تو حالت خوش نیست، این چرند و پرند ها چیه که میگى؟!
گفت شما ها نمیدانید من چه آدم کثیفى هستم، من مثل شماها نیستم، من بین شماها بُر خوردم، من اصلاً نماز در عمرم نخواندم، من مشروب خوردم، من ….

باز دیدیم که دارد اعتراف میکند به کارهایى که کرده، جلوى دهنش را گرفتیم و گفتیم هر کارى که کردى، کردى، دیگر الان تو راهت را عوض کردى، ما مسیحى نیستیم که برویم پیش کشیش و به گناهانمان اعتراف کنیم، اعتراف به گناه خودش گناه کبیره است، پیش خودت و خدا اعتراف کن و توبه کن .
بعد بهش نماز یاد دادیم و در یکى دوماه آمادگى قبل عملیات نماز را یاد گرفت و مشغول نمازهاى قضا بود،

بعد به برادرم گفته بود که اگر در این عملیات کشته شوم، تکلیف نماز ها و روزه هایى که نخوانده ام چه میشود؟
گفت به او گفتم همه را خدا میبخشد،
به من گفت :” به همین کشکى؟!” ،
گفتم :” از این هم کشکى تر، خدا در قرآن خودش وعده داده که یغفر الذنوب جمیعاً همه گناهانتان را می بخشم.”

لینک کوتاه : https://nabzesahar.ir/?p=22479

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.