برخورد رسانه های دوم خردادی با حادثه آتش سوزی و جان باختن دو هموطن همان رویه مرسوم پروپاگاندا در رسانه های آمریکایی را متبادر می کند؛ شاید اگر این افراد در حیطه مسئولیت یکی از زیرمجموعه های دولت قربانی شده بودند، «کم ارزش» تلقی می شدند…
به گزارش نبض سحر، به نقل از صاحب نیوز، حادثه بسیار دلخراش بود، آن هایی نیز که ظهر روز یکشنبه ۲۹ دی ماه در حوالی خیابان جمهوری تهران نبودند، بعدها تصاویر را دیدند و شاید به حال آن کارگرهای مظلوم گریستند، همه چیز دست به دست هم داد و شد آن چه نباید می شد، یک اتفاق تلخ رقم خورد که بی شک تصویر تکان دهنده اش تا چند روز اذهان شاهدان را رها نمی کند.
در این میان چون حوادث ریز و درشت گذشته، تلاش ستودنی رسانه ها برای ریشه یابی این حادثه ی تلخ و ابراز همدردی با خانواده ی قربانیان آغاز شد، اما رویکرد خاص رسانه های زنجیره ای موسوم به دوم خردادی در پرداخت به این حادثه از آن رو عجیب می نمود که بیش از آن که متمرکز بر همیاری و همدردی با بازماندگان به نظر برسد، بوی مشمئز کننده ی انتقام و تخریب سیاسی از آن متصاعد می شد. انتقام از مجموعه ای اصولگرا که فقط با یک رأی افزونتر کلید کلانشهر پایتخت را از دسترس اصلاح طلبان سرمست از چند پیروزی دور نگه داشت و بعد از تعبیر شدن ناباورانه ی رویای فتح پاستور، کابوس فتح بهشت را برای آنان رقم زد و همچنین؛ تخریب فردی که عملکردش می تواند یکی ازجدی ترین مزاحم ها در انتخابات های پیش رو برای مجموعه ی موسوم به اعتدالگرایان باشد علی الخصوص که چند روز پیش، این عملکرد جهادی مورد تائید رهبر معظم انقلاب نیز قرار گرفته بود؛ این چنین بود که رسانه های زنجیره ای با تمام توان این حادثه غم انگیز را پررنگ کردند و نامه ی شخص رئیس جمهور برای رسیدگی به جان باختن آن «۲ بانوی زحمتکش» را به تیتر اصلی خود بدل ساختند؛ آری، این رسانه ها دو قربانی با ارزش یافته بودند!
«نوام چامسکی» و «ادوارد. اس. هرمن» در کتاب «فیلترهای خبری» تقسیم بندی قربانیان به قربانیان «با ارزش» و «کم ارزش» را یکی از رویه های پروپاگاندا در رسانه های جمعی می دانند؛ آن دو این پروپاگاندا را اینگونه توضیح می دهند که اصل مساله برای رسانه های جمعی، قربانی شدن نیست، بلکه مساله اصلی «ارزش قربانی» است، برای وسایل ارتباط جمعی نه «دفاع از انسان ها به طور اعم» بلکه «دفاع از بعضی از انسان ها» یعنی آنان که در حوزه ی مخالفین قربانی می شوند، اهمیت بیشتری می یابد. چامسکی و هرمن برای توضیح بیشتر به مقایسه ی پوشش خبری رسانه های آمریکا از قتل جرزی پوپیلوسکو(+)در لهستان در مقابل ده ها قربانی مذهبی در آمریکای لاتین (+) می پردازند، قتل کشیش پوپیولسکو از آن رو که در یک کشور مخالف و کمونیستی صورت گرفته بود، بسیار برجسته شد به طوریکه روزنامه ی نیویورک تایمز این قتل را ده بار در صفحه ی اول خود چاپ کرد و در پی آن نیز گزارش هایی مفصل با جملات متاثرکننده درباره وی و اعضای خانواده اش و با تاکید بر حرمت انسان و عدالت طلبی در روزنامه های آمریکا منتشر شد، در مقابل هیچ گاه اسم کشیش رامیرز مانستویر (+) که در گواتمالا به عنوان یک کشور تحت سلطه ی آمریکا به قتل رسید در نیویورک تایمز دیده نشد و تا کنون نیز پوشش رسانه ای خاصی نیافته است.
اکنون نیز نوع برخورد رسانه های زنجیره ای دوم خردادی با حادثه آتش سوزی خیابان جمهوری در تهران و جان باختن دو هموطن همان رویه ی مرسوم پروپاگاندا در رسانه های وابسته آمریکایی را به ذهن متبادر می کند، این حادثه تلخ از میان ده ها حادثه ی مشابه در ماه های اخیر چون آتش سوزی اتوبوس ها در اتوبان قم تهران و حوادث گوناگون دیگر از آن جا برجسته می گردد و بر طبل استعفا و برکناری مدیران بالادستی کوبیده می شود که در حیطه ی مسئولیت مجموعه ی مخالف و رقیب رخ داده است. شاید اگر این افراد در حیطه ی مسئولیت یکی از زیرمجموعه های دولت قربانی شده بودند، «کم ارزش» تلقی می شدند و جایی در صفحه ی اول روزنامه های حامی دولت نمی یافتند.
شاهد مثال آن که مرور تیترهای اصلی روزنامه ها در ۳۰ بهمن ۱۳۸۲ (+) در روز پس از فاجعه ی بی سابقه ی انفجار قطار در نیشابور که به کشته شدن ۲۹۵ نفر و زخمی شدن ۴۶۰ نفر منجر شد، حقایق جالبی را نشان می دهد، در آن روز تیترهای اصلی یکی از همین روزنامه های امروزی (آفتاب) به این شرح است:
– رئیس مجلس: جواب رد صلاحیت های ناحق را پای صندوق های رای بدهید.
– وزیر اطلاعات: شایعه ی توزیع دو میلیون شناسنامه ی جعلی دروغ است.
– عضو هیئت رئیسه مجلس: یکشنبه استعفای نمایندگان اصفهان، ارومیه، الیگودرز و طرقبه بررسی می شود.
آری؛ انگار نه فاجعه ای رخ داده است و نه اشتباهی که مستوجب برکناری و یا معذرت خواهی مدیران دولت وقت باشد، تردیدی نیست که جان تک تک هموطنان، عزیز و گران بها است و در این حوادث تلخ و جانکاه همه ی مقصران احتمالی باید شناسایی، مواخذه و مجازات شوند، اما به نظر می رسد بهانه قراردادن جان انسان ها و سوء استفاده از عواطف عمومی برای بازی های سیاسی نیز نمی تواند جرم «کم ارزشی» باشد و نادیده انگاشته شود.