با توجه به آسیب هایی که جریان انقلاب از رویکرد و عملکرد آقای خاتمی در دوران وزارت ارشاد ایشان خورده است، به نظر می رسد سخن اخیر جناب آقای جنتی که کارنامه روشن و وجهه مثبتی در میان مردم دارند، سخن دقیقی نباشد.
جناب آقای جنتی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی اخیرا طی اظهاراتی عنوان کرده اند که امیدوارند بتوانند در وزارت ارشاد ادامه دهنده راهی باشند که سیدمحمد خاتمی آغاز کرد.
با توجه به آسیب هایی که جریان انقلاب از رویکرد و عملکرد آقای خاتمی در دوران وزارت ارشاد ایشان خورده است، به نظر می رسد سخن اخیر جناب آقای جنتی که کارنامه روشن و وجهه مثبتی در میان مردم دارند، سخن دقیقی نباشد. لذا ضروری دیده شد که به صورت کوتاه مروری بر کارنامه آقای خاتمی در دوران تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داشته باشد تا بلکه خدای ناکرده اشتباهات گذشته تکرار نشود.
چکیده:
– خاتمی نزدیک به ۱۰ سال وزیر ارشاد بود. بدین صورت که میر حسین موسوی در کابینه دوم خود نیز نام او را برای تصدی وزارت ارشاد به مجلس معرفی کرد و وقتی کار دولت موسوی پایان یافت، هاشمی رفسنجانی در راس دولت قرار گرفت و این بار در مقام رئیس جمهور، یار دیرینه خود را در مقام وزارت ابقا کرد.
– یکی از نشریاتی که در وزارت ارشاد آقای خاتمی منتشر می شد، نشریه گردون بود. «عباس معروفی» که یک مدیر میانی در وزارت ارشاد خاتمی بود و ارتباط تنگاتنگی با کیان داشت، مدیر مسئول این ماهنامه بود. درباره فعالیت های گردون همین بس که در شـمـاره ۴۷ـ۴۶ خـود از سـانـسـور تـصـاویــر مستهجن زنان در ایران انتقاد کرده بود. این نشریه در آخریـن شـمـاره اش حجـاب و زن محجبه ایـرانى را به سختى هتـک کـرد که سبب توقیف آن و بازداشت معروفى شد.
– در دوره وزارت آقای خاتمی بر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وضعیتی به وجود آمده بود که وقتی در سال ۷۰ «محمد تقی بانکی» اولین شماره ماهنامه «نگاه نو» را منتشر ساخت، در ستون سرمقاله آن نوشت: «امروز نوشته های روزنامه نگاران مانند آبی است که سال ها پشت سدی بلند جمع شده و ناگهان چون سیل بر بستر رودخانه ای خشک رها شده است. در آستانه میدان فراخ آزادی هستیم». کار به جایی رسیده بود که نشریه ضد انقلابی «جنگ» چاپ لس آنجلس از این میدان فراخ دهان تعجب گشوده بود: «در ایران مجلاتی منتشر می شوند بسیار پرمحتوا که دست به مبارزه و مقاومت فرهنگی زده اند. حرف هایی می نویسند که ما در این سوی اقیانوس جرأتش را نداریم».
– براساس نتایج یک تحقیق، در دوره وزارت خاتمی بر ارشاد، یک تلاش مشترک داخلی و خارجی برای محو جریان مذهبی در ایران مشاهده می¬شد. سازمان ها و نهادهای وابسته و یا مرتبط با نهادهای حاکمیتی ایران (مانند کیان) و آمریکا(مانند بنیاد آمریکایی سیرا به سرکردگی هوشنگ امیر احمدی) فعالیت چشمگیری را برای تاثیرگذاری بر فرهنگ و سیاست در ایران انجام می دادند. در همین دوره، رفت و آمد عناصر ایرانی مرتبط با حاکمیت آمریکا نظیر «احسان نراقی» و «هوشنگ امیراحمدی» به تهران و حضور در نهادهای دولتی به راحتی صورت می گرفت؛ گو اینکه رفت و آمد عناصر ایرانی به غرب، از این هم راحت تر بود.
– در همین عصر بود که مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای برای نخستین بار از مسئله «تهاجم فرهنگی» سخن به میان آورده و هشدار دادند: «در حال حاضر، یک جبهه بندی عظیم فرهنگی که با سیاست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانه ها همراه است، مثل سیلی راه افتاده، تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامی نیست، بسیج عمومی هم در آن جا هیچ تأثیری ندارد. آثارش هم به گونه ای [است] که تا به خود بیائیم گرفتار شده¬ایم. مثل یک بمب شیمیایی نامحسوس و بدون سروصدا عمل میکند. فرض کنید در محوطهای یک بمب شیمیایی بیفتد که احدی نفهمد که این بمب در آنجا افتاد؛ ولی پس از هفت، هشت ساعت ببینند صورت ها و دست¬های همه تاول زده است».
– در جشنواره فیلم فجر سال ۱۳۶۹، فیلم هایی با مضامین و صحنه های مبتذل اکران شد و حتی به یک هنرپیشه زن ترک که در کشور لائیک خود به فساد و فحشا معروف بود، جایزه سیمرغ بلورین اعطا شد تا سرانجام داد اعتراض روحانیت نیز درآید. آیت الله «احمد جنتی» در یکی از خطبه های نماز جمعه اسفندماه ۶۹ شهر مقدس قم باب انتقاد از خاتمی را گشود و گفت: «حرکت خزنده ای به نام هنر در بعضی جشنواره های مبتذل و مجلات توسط افرادی طاغوتی که منزوی شده بودند، به راه افتاده است و کسانی که در رژیم گذشته فعال بودند، امروز دارند در صحنه حاضر می¬شوند. این حرکت با به تمسخر گرفتن و تحقیر خانواده شهدا، حزب الله، بسیج، پاسدار و ارزش های انقلابی قصد دارد به انقلاب ضربه بزند و هنرمندان متعهد باید با آن مقابله کنند». به دنبال انتشار سخنان آیت الله جنتی در کیهان، خاتمی در پاسخ به این انتقادات سکوت نکرد و در جوابیه ای که به روزنامه مذکور ارسال کرد، آیت الله جنتی و دیگر منتقدانش را با زشت ترین الفاظ به «ارتجاع»، «نادانی»، «کم دانی»، «ناآگاهی»، «کم توانی» و «تحمیل سلیقه های یک جریان بر کل جامعه فرهنگی کشور» متهم کرد و در عوض، کسانی که انتقاد آیت الله جنتی را برانگیخته بودند، «جوانان متعهد و انقلابی» خواند.
– واکنش رسانه های ضدانقلاب به استعفای خاتمی واقعا جای تعجب داشت و مصداق بلند شدن «ناله شیطان» بود. بی بی سی از آنچه «اصلاح در درون رژیم جمهوری اسلامی در مسائل فرهنگی» خواند، ناامید شد، هفته نامه آبزرور منتقدان خاتمی را «تندروها»یی خواند که به نظرات «لیبرالی» وی حمله می کردند ، و رادیو اسرائیل نیز استعفای خاتمی را اینگونه توصیف کرد: «وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی در استعفانامه خود هشدارهای تندی نسبت به خطر تحجر و واپس گرایی و خشک مقدس بودن برای آینده فرهنگ و هنر ایران داده است».
مشروح:
هشتم آذرماه ۱۳۶۱ جلسه معارفه خاتمی در وزارت ارشاد برگزار شد و او در سخنانی دیدگاه های خود را درباره وظایف وزارت ارشاد تشریح کرد. خاتمی در این جلسه نقش، هدف و مقصد وزارت ارشاد را تعالی بخشیدن به شخصیت انسانی و رساندن بشر به کمال دانست و در عین حال تصریح کرد که «مهم¬ترین عامل مسخ کننده فرهنگی غرب زدگی است که در بعدهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… متظاهر می شود».
خط فکری نیروهایی که خاتمی در وزارت ارشاد به خدمت گرفت اما با آنچه او به زبان می آورد کاملا متفاوت بود. کسانی که با امضای خاتمی در پست های معاونت و مدیریت های میانی ارشاد گنجانده شدند، روشنفکرانی بودند که دل در گرو تمدن غرب داشتند، اعتقادی به «گفته ها»ی خاتمی در مراسم معارفه نداشتند و شاید همراهی شان با او بیشتر به دلیل آگاهی از «ناگفته ها»ی وزیر بود؛ ناگفته هایی که بعدها به زبان آمد و نشان داد گوینده در گفته های آن روز خود صادق نبوده است: همان خاتمی که جلسه معارفه غرب زدگی را عامل «مسخ کنندگی» دانست، سال ها بعد صریحا تنها راه رسیدن به «سعادت» را پذیرش روش و منش غربی خواند. کم نبودند کسانی که از این اعتقاد راسخ اما پنهان خاتمی باخبر بودند. بنابراین، قرار گرفتن این روشنفکران و مومنین به لیبرال دموکراسی غربی در پست¬های مدیریتی وزارت ارشاد کاملا قابل درک است: «بهزاد نبوی»، «ابراهیم اصغرزاده»، «عیسی سحرخیر»، «محمد علی ابطحی»، «سید مصطفی تاج¬زاده»، «محسن امین زاده»، «هادی خانیکی»، «محسن آرمین»، «احمدستاری»، «علی اصغر فرامرزیان»، «مرتضی حاجی»، «رجبعلی مزروعی»، «محمد ملا زم»، «فیض الله عرب سرخی»، «سعید پورعزیزی» و «احمد بورقانی». این بود که علی رغم ادعاهای خاتمی مبنی بر وظایف متعالی ارشاد، این وزارتخانه در عمل راه دیگری پیمود.
خاتمی نزدیک به ۱۰ سال وزیر ارشاد بود. بدین صورت که میر حسین موسوی در کابینه دوم خود نیز نام او را برای تصدی وزارت ارشاد به مجلس معرفی کرد و وقتی کار دولت موسوی پایان یافت، هاشمی رفسنجانی در راس دولت قرار گرفت و این بار در مقام رئیس جمهور، یار دیرینه خود را در مقام وزارت ابقا کرد.
می توان حضور خاتمی در این وزارتخانه را به دوره قبل و بعد از رحلت امام(ره) تقسیم کرد. پیش از رحلت امام(ره)، مواضع خاتمی در اکثر موارد مبتنی بر همان خط مشیی است که او و جریان موسوم به چپ از ابتدای انقلاب در پیش گرفته بودند و آن، حمایت تمام قد از سیاست های رسمی و اعلانی نظام بود که غالبا از زبان امام(ره) بیان می شد. عملکرد تیم منصوب از سوی خاتمی در وزارت ارشاد نیز در دوران حضور امام(ره) بیشتر جنبه اجرایی داشت و بر مبنای ایدئولوژی انقلابی بود: ایجاد ۳۰ پایگاه فرهنگی در ۱۷ کشور جهان، تدوین طرح «ضوابط و نظارت بر امر کتاب و نشریات»، راه اندازی هیئت منصفه مطبوعات، دادگاه ویژه مطبوعات، برگزاری جشنواره فیلم فجر، برگزاری نمایشگاه کتاب و… از جمله این اقدامات است.
اما دوره دوم حضور خاتمی در ارشاد که عصر بعد از رحلت حضرت امام (ره) است، دوره دگرگونی های شگفت انگیز در باورها و شعارهای جریان چپ است. تحولاتی که به سرعت سمت و سوی سیاست گذاری ها و اقدامات وزارت ارشاد خاتمی را نیز دگرگون ساخت.
لیدرهای طیف چپ که در دوران حیات امام(ره) خود را مدافع اصلی ولایت فقیه معرفی می کردند، اکنون با رحلت امام(ره) چون مصداق جدید ولی فقیه را مطابق خواسته ها و مطامع خود نمی دیدند، به تجدید نظر علنی در عقاید و باورهای پیشین خود از جمله اعتقادشان نسبت به ولایت فقیه دست زدند؛ یعنی چون تاب مصداق را نیاوردند، تصمیم گرفتند اصل را بکلی زیر سوال ببرند.
عزل آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری همه برنامه های این طیف را به هم ریخته بود. از دیگر سو، امام نیز از میان امت رفته بود و امثال خاتمی و خوئینی ها که در حقیقت معتقد به اسلام حداقلی و مخالف اصل ولایت فقیه بودند، اما به خاطر امام سکوت کرده بودند، دیگر دلیلی برای تکرار نمایش های گذشته نمی¬دیدند. این افراد که همواره سودای قبضه کردن قدرت را در ذهن می پروراندند و حال خود را در انتهای یک بن بست مشاهده می کردند، به زودی به این جمع بندی رسیدند که با ساختار سیاسی موجود، یعنی نظام مبتنی بر ولایت فقیه، باید برای همیشه کرسی¬های گران¬سنگ قدرت را بدرود گویند. لذا شروع به یک برنامه ریزی بلند مدت برای براندازی نظام مستقر و جایگزین نمودن آن با یک سیستم دیگر کردند تا زمینه برای بازگشتشان به قدرت فراهم شود: جدا کردن دین از حکومت بر مبنای همان ایده «اسلام حداقلی»، بهترین راهکار برای پایان دادن به نظام ولایت فقیه، و اولین گام ضروری در این مسیر نیز، تدوین یک ایدئولوژی همه جانبه بود.
با استعفای خاتمی از نمایندگی ولی فقیه در موسسه کیهان، دیری نپائید که تیم وی نیز با ترکیب جدید نساخت و سرانجام در سال ۶۹ کسانی چون بهروز گرانپایه، رضا تهرانی، ماشاء الله شمس الواعظین و مصطفی رخ¬صفت، با کیهان خداحافظی کردند. آنها با اجاره ساختمانی در خیابان «سمیه» تهران موسسه «کیان» را- که فقط یک حرف «هـ» از کیهان کم داشت- راه اندازی کرده و در راستای طراحی یک نظام سیاسی جایگزین، به طورتوامان در سه حوزه وزارت ارشاد، ماهنامه «کیان» و مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری- به ریاست خوئینی ها- دست به یک سری کارهای گسترده فکری-تشکیلاتی زدند. مبنای این فعالیت ها نیز، در حقیقت بازگشت به نظریه «اسلام حداقلی» لیدرهای مستعفی و «تکامل دین با تاسی به مکاتب بشری» بود که پیش و پس از انقلاب، نگرانی مومنان واقعی به طریقت امام(ره) را برانگیخته و تنش ها و اختلافات میان روحانیون مبارز را دامن زده بود. به هر تقدیر، شاخه دانشگاهی این جریان ماموریت یک گفتمان سازی بر مبنای نگاه حداقلی به دین را به عهده گرفت؛ گفتمانی که در افق خود یک فرآیند «نظام سازی» داشت و از محدود کردن اسلام به حوزه فردی و ترکیب اسلام با دموکراسی غربی آغاز، و نهایتا به تشکیل نظامی بر اساس جدایی دین از سیاست (سکولاریسم) می رسید. جریان چپ با تمام ظرفیت کمر به تغییر نظام سیاسی ایران بسته بود تا بلکه مانند روزهای طلایی دهه ۶۰، دوباره طعم شیرین قدرت را بچشد.
اعضای حلقه کیان هر هفته چهارشنبه در منزل یکی از اعضا گردهم آمده و با قرار دادن غرب پژوهی به عنوان محور مطالعات خود، به این نتیجه رسیده بودند که تلفیقی از تجربیات مثبت تمدن غالب بشری (غرب) و درونی کردن آنها با ارزش های بومی و محلی، بهترین راهکار است. لذا در همین راستا به تلفیق سه شاخه ملت، اسلامیت و غرب پرداختند؛ و در همینجا بود که نطفه نظریه سکولاریسم اسلامی بسته شد. این نظریه با آنچه نهضت آزادی و مهندس بازرگان در اوائل انقلاب دنبال می کردند، قرابت بسیاری داشت و اکنون نیازمند ائتلاف با تیم جدید نهضت بود، اما جریان چپ و به ویژه خود خاتمی به شدت در مقابل عقاید جریان بازرگان ایستاده بودند و هم اکنون، گذشته ها باید به نحوی جبران می شد. جالب اینکه حلقه کیان در اولین مقالات نشریه خود به واسطه اقدامات چپ روانهای که در سالهای ۵۹ تا ۶۴ علیه نهضت آزادی داشتند، در مقام عذرخواهی برآمدند و پس از آن مقالات و مصاحبههای عناصر شناخته شده نهضت آزادی، به عنوان جریان پیشانی سفید مخالف ولایت فقیه، بیدریغ در «کیان» چاپ شد. آنگونه که «سعید مدنی» توصیف می کند، «در سال های پایانی دهه ۶۰ به تدریج یخ ها ذوب شد و امکان بازسازی روابط گذشته در این جریان ایجاد شد».
تجدد طلبی و رفرم دینی، افقی بود که در دیدگاه های جریان کیان نمایان شد. کم کم تمامی چهره های تجدیدنظر طلب که در ایده «اسلام منهای سیاست» مشترک بودند، در همین حلقه یکدیگر را یافتند. در سال¬های پایانی دهه ۶۰ «مصطفی تاج زاده»، «محسن آرمین»، «محسن سازگارا»، «عمادالدین باقی»، «اکبر گنجی»، «هاشم آغاجری»، «علیرضا علوی تبار»، «محسن کدیور»، «مرتضی مردیها» و «سعید حجاریان»، برای آنچه علوی تبار «گذار به دموکراسی» می خواند، تلاش می کردند.
گفتمانی که در این دوره روند تکامل خود را طی می کرد، تقریبا همان بود که «سید محمد خاتمی» در دهه ۴۰ و در کلاس های درس فلسفه غرب به آن رسیده بود. لذا خاتمی علاوه بر اینکه در تیم رهبری مجمع روحانیون حضور داشت و در برنامه ریزی های کلان مجمع برای تغییر نظام سیاسی ایران نقش اساسی ایفا می کرد، در این سو هم با حلقه کیان و هم با مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری نیز رابطه نزدیک داشت و در مباحث فکری آنان شرکت می کرد. محمدرضا خاتمی برادر وی می گوید:
فرصتی که برای ما ایجاد شد، التفات فکری ما در سه حوزه بود: یکی حوزه تفکراتی بود که در قالب ترجمه وارد می شد. اعم از تفکرات فلسفی، نظریات جامعه شناسی و تجربیات کشورهای دیگر که مرحله گذار را طی کرده بودند. حوزه دوم، روشنفکران دینی داخلی بود. موثرترین آنها حلقه کیان بود. افراد دیگری هم بودند که تفکرات جدیدی در مورد دین ورزی در عرصه سیاست ارائه می¬کردند. حوزه سوم بازخوانی اندیشه های ملی-ایرانی بود که الزاما منبع دینی هم نداشتند.
مجموعه کیان بر محور فکری دکتر «عبدالکریم سروش» قرار داشت؛ به همین جهت جلسات فکری کیان همواره با ارائه یک سخنرانی در حوزه «معرفت شناسی دینی» توسط سروش شروع می شد و بقیه اعضا به بحث پیرامون مطالب سروش می پرداختند. سخنرانی مذکور در ماهنامه کیان نیز درج می شد.
رفته رفته با رسوخ راسیونالیسم (خرد گرایی مفرط)، فهم سکولار ودنیایی از دین، کثرت گرایی های معرفت شناختی، و تجدد و رفرم دینی در دیدگاه های اعضای کیان، زمینه بازسازی نظریاتی چون پلورالیسم دینی، کثرت گرایی فرهنگی، سکولاریسم، تسامح وتساهل برای جامعه ایرانی از سوی این تیم فراهم شد. سروش و مجموعه عناصر حلقه کیان بر این باور بودند -و آن را ترویج هم می کردند- که «حتی یک دلیل عقلی و شرعی برای کامل بودن دین در دسترس نیست»، یا «فقه صرفا یک جریان تاریخی است که خود را به دین تحمیل کرده» و نیز «دین پاسخگوی هیچ نیازی از نیازهای بشر نیست»!
آموزه هایی که گروه کیان در نشریات مختلف بیان می کردند، تنها ترویج یک گفتمان متفاوت درمقابل گفتمان «جمهوری اسلامی» نبود، چرا که اگر این¬گونه بود، یک مواجهه علمی می توانست جوابگوی آن باشد. آموزه¬های این حلقه ذیل عنوان«روشنفکری دینی» در واقع یک روند سیاسی بود که با پوششی تئوریک بیان می شد. این تحرکات البته از نگاه تیزبین رهبر انقلاب پنهان نماند. در بیانات رهبر معظم انقلاب که در همان دوران شکل گیری ایدئولوژی سکولارها ایراد شد، به وضوح می توان اهداف و مقصود این جریان را مشاهده کرد: «من فکر می کنم، یک جریان لیبرالیسم قوی وجود دارد؛ این جریانی که می خواهد اسلام در صحنه نباشد، جریانی که می خواهد روحانیت منزوی باشد، جریانی که ولایت فقیه را از اساس قبول ندارد. فلسفه این جریان را سروش می گوید، مسائل سیاسی اش را یک افراد دیگر می گویند».
بعدها محمد قوچانی درباره روند کار گروه کیان نوشت: «در حقیقت حمیدرضا جلایی پور، ماشاءالله شمس الواعظین، محسن سازگارا و سید مرتضی مردیها، مردانی بودند که می کوشیدند با تعمیم آموزه های عبدالکریم سروش به قلمرو سیاست، امتداد منطقی باورهای نوین لیبرال را نشان دهند؛ باورهایی که از پوزیتیویسم و لیبرالیسم کلاسیک مهدی بازرگان و پراگماتیسم و مصلحت گرایی ساده اکبر هاشمی رفسنجانی فراتر رفته و به نوعی ایدئولوژی «لیبرالیسم نو» بدل می شد».
از نیمه دوم سال ۶۹ ، در کنار کیان، حلقه دیگری نیز به نام سلام شکل گرفت و تریبون سراسری این جریان شد. سلام روزنامه ای بود که اولین پیش شماره اش به مدیرمسئولی خوئینی ها در ۲۹ بهمن ۶۹ روی گیشه مطبوعات خودنمایی کرد. عناصر محوری حلقه سلام را تیم معاونین و مدیرکل های سید محمد خاتمی در وزارت ارشاد تشکیل می دادند. اعضای کیان و سلام، و همچنین تیمی مرتبط با این دو حلقه در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، علاوه بر آنکه ماموریت بازمهندسی جریان چپ و تغییر در آرایش سیاسی و بنیان های عقیدتی آن را به عهده داشتند، به تعبیر «محمد قوچانی» آمادگی ورود به عرصه سیاست را نیز تمرین می کردند تا در قالب سیاست¬مداران آینده ظاهر شوند.
تیم تشکیل دهنده حلقه کیان با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارتباط تنگاتنگی داشت. به ویژه اینکه سه نفر از معاونین خاتمی در این وزارتخانه(آقایان گرانپایه، قاضیان و تاجزاده)، به صورت دوجانبه عمل می کردند؛ یعنی هم در کیان بودند و هم در ارشاد مسئولیت داشتند. این بود که زمینه محدودی برای آزمایش و عملیاتی کردن گفتمان در حال رشد مجموعه نیز در حوزه اجرا فراهم شد. به این صورت که تیم مذکور، وزارت ارشاد را به عنوان یک نهاد حاکمیتی محدود در نظر گرفته و ایده سکولاریسم را در آن به بوته آزمایش نهادند تا بعدها همین پروژه را با رفع نواقص، در سطح کلان به اجرا بگذارند. آنان با تاسی به اصول سکولاریسم، ابتدا رویکردهای دینی را از سیاست گذاری های وزارت ارشاد حذف نمودند. در مرحله بعد، دست به اقدامات گسترده ضد دینی در حوزه مسئولیت وزارت ارشاد زدند و چون این نهاد قرار بود به شیوه سکولاریستی رفتار و مستقل از دین عمل کند، در مقابل این اقدامات واکنشی نشان نمی داد. در عین حال، نفس این اقدامات ضد دینی نیز خود یک هدف مهم حلقه کیان و تیم ارشاد به حساب می آمد. چه، اگر این جریان موفق می شد با توجه به گستره و اهمیت فعالیت¬های وزارت ارشاد، اعتقادات دینی مردم را کم¬رنگ کند، نسل جدید برای پذیرش یک نظام سیاسی سکولار آماده تر می شد. این بود که یک هجمه تمام عیار از دریچه ارشاد علیه گفتمان انقلاب اسلامی آغاز، و دین زدایی از جامعه بر مبنای لیبرالیسم فرهنگی به عنوان اولین سنگر برای فتح تعیین شد.
نولیبرالیست های کیان که در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ عملا وزارت ارشاد خاتمی را نیز اداره می کردند، پیش از انتشار کیان، کار خود را با سه نشریه «نامه فرهنگ»، «کلک» و «گردون» آغاز کرده بودند. نامه فرهنگ، فصلنامه ای بود که به مدیرمسئولی «محمد علی ابطحی» به عنوان نشریه رسمی وزارت ارشاد در حوزه اندیشه و تمدن اسلام شروع به انتشار کرد. بخشی از این نشریه به ترجمه مقالات کلامی فلاسفه و دانشمندان غربی، و بخشی نیز به مصاحبه با اساتید دانشگاه های داخلی اختصاص یافته بود. در این بین آن دسته از چهره های روحانی که به «نامه فرهنگ» راه می¬یافتند، کسانی نظیر حجت الاسلام «محمد مجتهدی شبستری» بودند که قائل به تفکیک دین از حکومت و حکومت از دین بودند. نشریه دیگر این گروه یعنی کلک نیز که به مدیرمسئولی «کسری حاج سید جوادی» منتشر شد، به حوزه کلام اختصاص داشت. بعدها کلک مباحث کیان را با تبیین ملایم¬تری منتشر کرد.
نشریه گردون شاید از میان این سه معروف¬ترین آنها باشد. «عباس معروفی» که یک مدیر میانی در وزارت ارشاد خاتمی بود و ارتباط تنگاتنگی با کیان داشت، مدیر مسئول این ماهنامه بود. درباره فعالیت های گردون همین بس که در شـمـاره ۴۷ـ۴۶ خـود از سـانـسـور تـصـاویــر مستهجن زنان در ایران انتقاد کرده بود. این نشریه در آخریـن شـمـاره اش حجـاب و زن محجبه ایـرانى را به سختى هتـک کـرد که سبب توقیف آن و بازداشت معروفى شد.
خلاصه کلام آنکه، در دوره وزارت خاتمی بر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وضعیتی به وجود آمده بود که وقتی در سال ۷۰ «محمد تقی بانکی» اولین شماره ماهنامه «نگاه نو» را منتشر ساخت، در ستون سرمقاله آن نوشت: «امروز نوشته های روزنامه نگاران مانند آبی است که سال ها پشت سدی بلند جمع شده و ناگهان چون سیل بر بستر رودخانه ای خشک رها شده است. در آستانه میدان فراخ آزادی هستیم». کار به جایی رسیده بود که نشریه ضد انقلابی «جنگ» چاپ لس آنجلس از این میدان فراخ دهان تعجب گشوده بود: «در ایران مجلاتی منتشر می شوند بسیار پرمحتوا که دست به مبارزه و مقاومت فرهنگی زده اند. حرف هایی می نویسند که ما در این سوی اقیانوس جرأتش را نداریم».
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، طمع دشمنان خارجی جمهوری اسلامی به این جریان نولیبرال داخلی است. دشمن به سرعت از وجود این جریان مطلع شد، دست یاری خود را به سوی آن دراز کرد و شاید از اینکه دستان خود را به سرعت و به گرمی فشرده یافت، متعجب گشت. براساس نتایج یک تحقیق، در دوره وزارت خاتمی بر ارشاد، یک تلاش مشترک داخلی و خارجی برای محو جریان مذهبی در ایران مشاهده می¬شد. سازمان ها و نهادهای وابسته و یا مرتبط با نهادهای حاکمیتی ایران (مانند کیان) و آمریکا(مانند بنیاد آمریکایی سیرا به سرکردگی هوشنگ امیر احمدی) فعالیت چشمگیری را برای تاثیرگذاری بر فرهنگ و سیاست در ایران انجام می دادند. در همین دوره، رفت و آمد عناصر ایرانی مرتبط با حاکمیت آمریکا نظیر «احسان نراقی» و «هوشنگ امیراحمدی» به تهران و حضور در نهادهای دولتی به راحتی صورت می گرفت؛ گو اینکه رفت و آمد عناصر ایرانی به غرب، از این هم راحت تر بود.
یک برآورد ساده می گوید، در این سال ها بیش از ۲۰ کانون سلطنت طلب نیز در ایران فعالیت علنی داشتند و زیر پوشش عناوینی نظیر «انجمن کرمانی های مقیم تهران»، «انجمن تویسرکانی های مقیم تهران»، «انجمن ادبی گلستان سعدی»، «انجمن ادبی خیام» و… هر هفته دور هم جمع شده و به تحلیل اوضاع ایران می پرداختند. این گروه حتی نشریه ای را با مجوز ارشاد به نام فرهنگنامه منتشر می کردند.
در همین عصر بود که مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای برای نخستین بار از مسئله «تهاجم فرهنگی» سخن به میان آورده و هشدار دادند: «در حال حاضر، یک جبهه بندی عظیم فرهنگی که با سیاست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانه ها همراه است، مثل سیلی راه افتاده، تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامی نیست، بسیج عمومی هم در آن جا هیچ تأثیری ندارد. آثارش هم به گونه ای [است] که تا به خود بیائیم گرفتار شده¬ایم. مثل یک بمب شیمیایی نامحسوس و بدون سروصدا عمل میکند. فرض کنید در محوطهای یک بمب شیمیایی بیفتد که احدی نفهمد که این بمب در آنجا افتاد؛ ولی پس از هفت، هشت ساعت ببینند صورت ها و دست¬های همه تاول زده است».
اوضاع دیگر حوزه های تحت نظر وزارت ارشاد، یعنی سینما و کتاب نیز بهتر از این نبود. خاتمی نیز در مقام وزارت، علاوه بر آنکه یک پای ثابت فعالیت های فکری-تشکیلاتی جریان متبوع خویش بود، ماموریت دفاع از سیاست ها و اقدامات نیروهای تحت مدیریتش در ارشاد در مقابل انتقادات بیرونی را نیز به عهده داشت. با اوج گرفتن جریان لیبرالیسم فرهنگی، یکی از نویسندگان متعهد همان دوران، در مقاله ای که در روزنامه کیهان منتشر ساخت، ضمن انتقاد از خاتمی، به شکل دردمندانه ای اوضاع نشر دوره وی را این¬گونه توصیف کرد:«دربازار نشر کتاب[حضور] جریان¬های فرهنگی غرب¬زده و لائیک به آسانی قابل درک است. با مروری گذرا به برخی کتاب¬فروشی¬های مقابل دانشگاه تهران با انبوه کتبی روبه رو خواهیم شد که ابتذال فکری، تطهیر غرب، ترویج لاابالی گری جنسی و تحریف تاریخ در لابه لای مطالب آنها مشهود است».
در جشنواره فیلم فجر سال ۱۳۶۹، فیلم هایی با مضامین و صحنه های مبتذل اکران شد و حتی به یک هنرپیشه زن ترک که در کشور لائیک خود به فساد و فحشا معروف بود، جایزه سیمرغ بلورین اعطا شد تا سرانجام داد اعتراض روحانیت نیز درآید. آیت الله «احمد جنتی» در یکی از خطبه های نماز جمعه اسفندماه ۶۹ شهر مقدس قم باب انتقاد از خاتمی را گشود و گفت: «حرکت خزنده ای به نام هنر در بعضی جشنواره های مبتذل و مجلات توسط افرادی طاغوتی که منزوی شده بودند، به راه افتاده است و کسانی که در رژیم گذشته فعال بودند، امروز دارند در صحنه حاضر می¬شوند. این حرکت با به تمسخر گرفتن و تحقیر خانواده شهدا، حزب الله، بسیج، پاسدار و ارزش های انقلابی قصد دارد به انقلاب ضربه بزند و هنرمندان متعهد باید با آن مقابله کنند».
به دنبال انتشار سخنان آیت الله جنتی در کیهان، خاتمی در پاسخ به این انتقادات سکوت نکرد و در جوابیه ای که به روزنامه مذکور ارسال کرد، آیت الله جنتی و دیگر منتقدانش را با زشت ترین الفاظ به «ارتجاع»، «نادانی»، «کم دانی»، «ناآگاهی»، «کم توانی» و «تحمیل سلیقه های یک جریان بر کل جامعه فرهنگی کشور» متهم کرد و در عوض، کسانی که انتقاد آیت الله جنتی را برانگیخته بودند، «جوانان متعهد و انقلابی» خواند: «من از همه اصحاب دانش و فرهنگ و هنر که حضورشان شکوه بخش صحنه مقدس فرهنگ و هنر است به خصوص جوانان متعهد و انقلابی که پروردگان دامن پربرکت انقلاب اسلامی هستند، و فعالیت فرهنگی و هنریشان نویدبخش آینده ای درخشان برای فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی در ایران و جهان است معذرت می خواهم».
این نوع واکنش خاتمی و بردن فعالان لیبرال عرصه فرهنگ و هنر تحت حمایت خود- که پیشتر ذکر کردار آنها رفت- به زیر پرچم انقلاب و اعطای عنوان «متعهد» به آنان، واکنش های فراوانی را در میان دلسوزان انقلاب برانگیخت که از آن جمله می توان به یادداشت «حسین-ش» در روزنامه کیهان اشاره کرد: «آیا اگر کسی اعتراض کند که چرا در جشنواره فیلم فجر، جایزه «سیمرغ بلورین» به یکی از هنرپیشگان زن سینمای ترکیه که در آن دیار مفتخر به رژیم لائیک! نیز به فساد و فحشا معروف است داده می شود، مرتجع است؟ خدا بر در جات امام(ره) بیافزاید که در موردی فرمودند: اگر این ارتجاع است، پس خدا هم مرتجع است».
وزارت تحت مدیریت خاتمی اما در عین ادعاهایش درباره احترام به همه نظرات و آزادی افکار و عقاید، در برابر فعالیت هنری-مطبوعاتی طیف متعهد و دل¬سوز انقلاب موانع فراوان ایجاد می کرد چه، یکی از ضرورت ها و لوازم دین زدایی، ممانعت از گسترش فعالیت های دینی بود! از آن جمله می توان به اقدام وزارت ارشاد تحت مسئولیت خاتمی در توبیخ شیهد سید مرتضی آوینی به دلیل انتشار یک عکس بر روی جلد مجله سوره اشاره کرد. در این عکس یک جوانان بوسنیایی دیده می شود که به تقلید از بسیجیان ایرانی، پیشانی بند «الله اکبر» بر پیشانی بسته و آوینی می خواسته با این عکس درباره محبوبیت بسیج و انقلاب اسلامی در دنیا سخن بگوید. خاتمی به بهانه اینکه این عکس «مغایر با شئونات اسلامی» بوده، سید مرتضی را توبیخ کرد. شهید آوینی درباره این عکس می گفت: «این جهاد الله اکبر، تهاجم فرهنگی ما به غرب است» . به قول یوسف¬علی میر شکاک، در دوره خاتمی حمایت از روشنفکران به غایت رسید و «مرتضی می گفت همانقدر که از آنها حمایت می کنید، از بچه های انقلاب هم حمایت کنید».
شهید آوینی از جمله کسانی بود که به انحرافات عقیدتی خاتمی پی برده و با قلم عریان به سیاست های لیبرال وی در عرصه فرهنگ تاخت. از جمله این انتقادات می توان به انتقاد آوینی از نقطه نظرات خاتمی درباره مقوله «آزادی» اشاره کرد. خاتمی در آن دروان، زمانی در برنامه تلویزیونی «ارتباط نزدیک» شبکه اول تلویزیون حاضر شد و گفت که «ذکر مسائل جنسی در کتاب ترویج فحشا نیست. این مسائل در قرآن هم آمده است. در کتب دینی ما هم آمده است»، و این امر سید مرتضی را به شدت برانگیخت و به انتقاد واداشت.
آوینی در جای دیگری نیز به مواضع خاتمی واکنش تندی نشان داده است. خاتمی در اردیبهشت ماه ۱۳۷۰ طی سخنانی جامعه غرب را ستوده و می گوید:
انقلاب ما با آنچه در دنیا می گذرد در بنیاد فکری و اهداف در تضاد است و اصولاً هر انقلابی با وضع موجود به مخالفت بر می¬خیزد. ما نباید از یاد ببریم که جهان رقیب ما از یک نظام نظری و سیاسی جا افتاده و پرسابقه برخوردار است. دنیای امروز – غرب فکری – دارای اندیشه است، قرن هاست که شکل گرفته است، مبانی آن فرموله شده است، از جهات مختلف توسط صدها دانشمند بیان شده است، تجربیات مختلفی را پشت سر گذاشته است، خود را با واقعیت محک زده است و اصلاح کرده است و نحله های فکری مختلف سمبل آن است. مسئله مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و سیاسی با تمایلات اولیه بشر سازگار است؛ خود به خود طبع اولیه مدافع و خواستار این نظام است. مبانی نظام امروز بر آزادی است؛ بخصوص با شکست تفکر سوسیالیستی این آزادی بیشتر مورد خواست است. آزادی از دیدگاه آنها یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است. ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم.
«سید مرتضی آوینی» نیز در پاسخ به این سخنان، طی یادداشتی در مجله سوره، خاتمی و امثال او را افرادی مرعوب در برابر غرب دانست و نوشت: «اشتباه دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی بینند و بالتَبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمیکنند. دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد و بالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت میخواهد! دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاست های نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی میکند!».
با این همه اما وقتی خاتمی در برابر این سوال قرار می گرفت که «آیا صحیح است که با بودجه و امکانات دولتی که بعضا با یارانه تهیه شده، به مجلات خاصی میدان داده شود که تفکرشان دقیقا نفی خواسته های مردم است؟»، ژست آزادی بیان می گرفت و جالب اینکه این نوع آزادی را به امام(ره) و رهبری هم نسبت می داد: «سیاست نظام جمهوری اسلامی از امام گرفته تا امروز، این نیست که فقط حرف خودی در ایران مطرح شود و مخالفین حق سخن گفتن نداشته باشند» ؛ و این¬گونه حمایت وزارت تحت مسئولیتش از جریان های معاند و مخالف نظام را توجیه می کرد.
«محمد مهدی امامی ناصری» رئیس شورای سیاست گذاری روزنامه اصلاح طلب «فرهنگ آشتی» با اشاره به رد سخنان آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی مبنی بر وجود تهاجم فرهنگی علیه کشور از سوی خاتمی، در توصیف دوران تصدی وزارت ارشاد از سوی خاتمی نوشته است:
[خاتمی] ترجیح داد به جای دست و پنجه نرم کردن با امور داخلی این وزارتخانه، بیشتر به ارتباط با اهالی و مخاطبین این حوزه و نهایتا تعامل با افکار عمومی بپردازد. این سید سرکش! و سیاست پیشه، فراتر از رئیس دولت وقت رفته و بارها پای خود را از گلیمش درازتر کرد و همواره تاکید و اصرار داشت که تهاجم فرهنگی وجود ندارد! خاتمی گرچه در برخی روشها و سلیقهها و بعضا در مبانی فرهنگی و هنری نقطهنظرات متفاوتی با مسئولین عالی رتبه داشت و در اداره حوزه تحت مدیریت خود، صاحب ایده و نظریه بود ولی همواره در نوع برخورد و تعاملات خود (حتی با مخالفان و منتقدان) همواره رفتاری فرهنگی داشت و این نه به جهت اقتضای مسئولیت، بلکه خلق و خوی سید یزدی این چنین بود. «سیدمحمد» کمتر عصبانی میشود و بالطبع برخوردهای حذفی وی همواره کمتر از دیگران بوده و است ـ که البته نگارنده عدم برخورد حذفی در این سطح را هرگز مورد پذیرش نداشته و ندارد و از بزرگترین معایب وی میداند.
و اما در دوران خاتمی، وزارت ارشاد تبدیل به یک سازمان حزبی برای افراد هم¬فکر وی به صورت سازمان پنهان و ناخواسته شد و آنجا جرقه حضور سیدمحمد خاتمی در انتخابات خرداد ۷۶ و پیروزی شگفتانگیز وی کلید خورد.»
مقاومت های مردم و جریان حامی ولایت در برابر تهاجم فرهنگی به انقلاب از دریچه ارشاد، باعث شد خاتمی نتواند آن¬گونه که می خواهد، امور را پیش ببرد. وی سرانجام با اوج گرفتن انتقادات جریان مذهبی و انقلابی کشور از عملکرد وزارت ارشاد، در روز سوم خرداد ۷۱ با انتشار یک نامه اعتراض آمیز، و «کج اندیش» و «بدخواه» خواندن منتقدان خود، با کابینه هاشمی رفسنجانی خداحافظ کرد:
«متأسفانه در صحنه امور فرهنگی چندی است…که با شکسته شدن همه مرزهای قانونی، شرعی، اخلاقی و عرفی کار از نقد و ارزیابی (ولو غیرمنصفانه) گذشته و هر وسیلهای برای رسیدن به اهداف خاصی مباح شمرده شده است و بدینسان میرود که کار به کلی از روال منطقی و مشروع خارج شود و در نتیجه فضایی ناسالم و آشفته پدید آید که فوریترین اثر آن دلزدگی و عدم امنیت اندیشمندان و هنرمندان سالم و صاحب شخصیت و حتی مؤمن و شیفته انقلاب و اسلام است. اگر خدای ناخواسته در این هنگامه مرز اصول و معیارهای بنیادین انقلاب و مصالح حتمی جامعه درهم شکسته شود و اگر قرار باشد در این آشفتهبازار با مبانی پذیرفته شده نظام، از جمله آرا و فتاوی حضرت امام نیز تلویحاً و حتی تصریحاً مقابله و معارضه شود هرچند که این نفی و شبههانگیزی از بعضی سیاستهای هنری شروع شود که پایه آن نظر و موضع محکم و مصرح امام است، مطمئن باشیم که در این صورت شاهد آغاز روند خطرناکی هستیم که امواج آن بسیاری از اصول و پایههای دیگر را نیز خواهد لرزاند. باری مجموعه شرایط چنان بوده و هست که مرا در موقعیتی قرار میدهد که از ادامه خدمت در سمت فعلی عذرخواهی کنم.»
واکنش رسانه های ضدانقلاب به استعفای خاتمی واقعا جای تعجب داشت و مصداق بلند شدن «ناله شیطان» بود. بی بی سی از آنچه «اصلاح در درون رژیم جمهوری اسلامی در مسائل فرهنگی» خواند، ناامید شد، هفته نامه آبزرور منتقدان خاتمی را «تندروها»یی خواند که به نظرات «لیبرالی» وی حمله می کردند ، و رادیو اسرائیل نیز استعفای خاتمی را اینگونه توصیف کرد: «وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی در استعفانامه خود هشدارهای تندی نسبت به خطر تحجر و واپس گرایی و خشک مقدس بودن برای آینده فرهنگ و هنر ایران داده است».
خاتمی پس از استعفا از وزارت ارشاد، برای نشریه ای به نام «آئین» درخواست مجوز داد تا از آن به عنوان تریبونی برای بیان افکار خود و هم¬فکرانش استفاده کند. در آن زمان همچنین برخی از افراد حلقه کیان همراه با خاتمی حلقه «آئین» را تشکیل دادند. اگرچه مجله آئین تا سال ۱۳۸۲ هیچ گاه منتشر نشد، اما جلسات گروه آئین به طور هفتگی در منزل یکی از اعضا تشکیل شد.
به دنبال استعفای خاتمی از ارشاد، هاشمی نیز حکم ریاست کتابخانه ملی را به او دارد. خاتمی همچنین با مدرک لیسانس فلسفه به گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس رفت و استاد دانشجویان فوق لیسانس و دکتری شد.
در حلقه آئین چهره هایی چون هادی خانیکی، سعید حجاریان، مصطفی تاج زاده، محسن امین زاده، عباس عبدی، محسن کدیور و محمدرضا خاتمی حضور داشتند. در نشست های این حلقه، مفاهیمی چون «جامعه مدنی»، «مردم سالاری دینی» و «حقوق بشر» مورد بررسی قرار می گرفت. شخصیت محوری در این حلقه خود «سید محمد خاتمی» بود و بر اساس برخی تحقیقات، آنچه بعدها به «گفتمان دوم خرداد» معروف شد، در این محفل سر و سامان یافت. چنانکه «محمدرضا خاتمی» برادر سید محمد اساسا معتقد است تمام هدف اصلاح طلبان و چهره های حلقه آئین از مطرح کردن خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶، کشاندن عقبه تئوریک حلقه آئین در متن جامعه و طبیعتا رسانه ها بود.
می توان گفت که در سال های منتهی به ۷۶ حلقه آئین مرکز تجمع گروه هایی شد که پیش از آن در حلقه کیان، حلقه سلام و مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری بر سر یک «ایدئولوژی همه جانبه» که شرح آن در فصل آتی خواهد رفت، به تفاهم رسیده بودند.
بهار سال ۱۳۷۶ در حالی فرا می رسید که دیگر از آن جریان چپ دهه ۶۰ خبری نبود. بدین صورت که این جریان تقریبا در همه مواضع پیشین خود رسما و علنا تجدید نظر کرده بود و دیگر خود را «چپ مدرن» می¬نامید؛ چپی که هیچ نسبتی جز «تضاد» با گذشته خود نداشت. خاتمی هم دیگر آن خاتمی نیمه نخست دهه ۶۰ نبود. هم¬او که زمانی این باور مشروطه خواهان را که «تمامی مشکلات بشر در غرب حل شده است و فقط باید راه آنان را پیمود و به سعادت رسید»، غلط می خواند و زیر سوال می برد، در نیمه نخست دهه ۷۰ ظاهرا خود نیز مقلد مشروطه خواهانی چون «تقی زاده» شده بود و عجبا که دقیقا سخنان آنها را تکرار می کرد:
«امروز به جرأت می توان گفت در زندگی قومی که عزم تعالی و پویایی کرده است هیچ تحول کارسازی پدید نخواهد آمد مگر آن که از متن تمدن غرب بگذرد وشرط دگرگونی اساسی، آشنایی با غرب و لمس روح آن تمدن یعنی تجدد است.کسانی که با این روح آشنا نیستند هرگز به پدید آوردن دگرگونی سودمند در زندگی خود توانا نیستند. سوگمندانه اقوامی نظیر ما هنوز از آن آشنایی محروم هستیم. توسعه به معنای امروزش، میوه یا شاخ و برگ تمدن جدید است. اگر آن تمدن آمده، توسعه هم خواهد آمد و به این معنا سخن کسانی که می گویند ابتدا باید خرد غربی را پذیرفت تا توسعه بیاید سخن بیراهی نیست و این سخن را کامل کنم که علاوه بر خرد و بینش غرب باید منش غربی متناسب با این بینش را نیز پذیرفت».
گویا امام خمینی(ره) وقتی آبانماه ۶۲ در جمع مسولان وزارت ارشاد وقت که خاتمی در راس آنها بود،سخن می گفتند، دقیقا نگران چنین روزی در حیات سیاسی خاتمی بودند که به صراحت فرمودند: «نباید دستمان را پیش دیگران دراز کنیم، تمدن اسلام بر سایر تمدن ها مقدم است»؛جمله ای که سید محمد خاتمی در فردای روز دیدار با امام آن را به عنوان تیتر نخست کیهان برگزید، اما گذر زمان ثابت کرد که نه آن روز بدان معتقد بود و نه بعدها به آن وفادار ماند.
برگرفته از کتاب سودای سکولاریسم: رمزگشایی از زندگی و کارنامه سید محمد خاتمی
فارس